ارسالها: 197
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 3811
تشکر های دریافت شده :1401 بار در 446 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : حمیدرضا ترابی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2011/12/01, 12:21 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/07/24, 01:43 PM، توسط مـه ســـا.)
چگونه به خواسته هایتان در زندگی می رسید؟فکر می کنم اول تصمیم می گیرید که واقعا چه می خواهیدوبعد برای رسیدن به خواسته خود برنامه ریزی می کنید.
خانم باربارا شر کتابی نوشته است تحت عنوان چگونگی رسیدن به خواسته های واقعی.درست است او تاکید می کند که برای رسیدن به خواسته ها به چند چیز نیازمندیم:مداد,کاغذومشکل.
گام بعدی تکمیل این جمله است من می توانم به هدفهایم برسم,زیرا......))
مثلا,ممکن است بگویید که شما به هدفهایتان نمی رسید,زیرا صلاحیت,پول وتجربه کافی ندارید.
باربار شر می گوید,وقتی مطمئن شدید که چه چیزهایی شما را از رسیدن به هدفتان باز می دارند,در واقع به یکی از دو سوال باز دارنده از موفقیت پاسخ می دهید:1.چگونه می توانم بدون........به هدف برسم؟2.چگونه می توانم.....را به دست آورم؟
برای رسیدن به هدف باید طرحی داشت و کارهایی را دنبال کرد.......
تصمیم گرفته اید چه می خواهید؟
برای رسیدن به هدفتان برنامه ریزی کرده اید؟
بهترین آمادگی برای فردا,انجام دادن کارهای امروز به نحو احسن است.
ویلیام اسلر
پله پله تا اوج
زیگ زیگلار
ارسالها: 197
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 3811
تشکر های دریافت شده :1401 بار در 446 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : حمیدرضا ترابی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
آرزو داشتن,برنامه ریزی کردن وپشتکار داشتن عناصری هستند که موجب می شوند آرزویی به واقعیت بپیوندد.این فرمول راز پنهان نیست........این مواد لازم برای تهیه خوراک موفقیت در اختیار هر کسی هست:آرزو,برنامه وپشتکار.این دستور ساده براحتی می تواند آرزو را به واقعیت مبدل کند.شاید کار چندان ساده ای نباشد,اما در موفقیت لذتی است که در شکست نیست.
هرگز طرحهای دیگران را رد نکنید مگر آنکه طرحهای بهتری داشته باشید.
پله پله تا اوج
زیگ زیگلار
ارسالها: 1,618
موضوعها: 71
تاریخ عضویت: Sep 2011
تشکر های اهدا شده: 7897
تشکر های دریافت شده :16585 بار در 4448 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : تهران
با دلی صاف و قلبی رئوف
فعلا سکوت را برگزیدیم ............
ارسالها: 170
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 1125
تشکر های دریافت شده :1042 بار در 318 پست
سال تشخيص بيماري : 1378
دكتر معالج : دکتر عباس نوریان
داروي مورد استفاده : زیتاکس - آریوژن فارمد
محل سکونت : مشهد
ارسالها: 218
موضوعها: 31
تاریخ عضویت: Nov 2011
تشکر های اهدا شده: 4637
تشکر های دریافت شده :2193 بار در 503 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
موضوع راه سوم اين شماره را نيز يكي از خوانندگان موفقيت انتخاب كرده است. متن نامه اين خواننده نكته سنج اين است:
بارها شنيده ام كه اگر مي خواهي چيزي را بدست بياوري آن را رها كن. من خودم بارها اين قانون را تجربه كرده ام. يعني تا وقتي منتظر وقوع اتفاقي بودم آن اتفاق برايم رخ نمي داد اما وقتي از فكرش بيرون مي آمدم اتفاق مي افتاد. به نظر شما آيا اين مسأله منافاتي با قانون تمركز روي خواسته و هدف ندارد؟ طبق قانون گير دادن و تمركز ما براي به دست آوردن يا رسيدن به چيزي بايد روي آن موضوع تمركز كنيم، اما اين با رها كردن جور در نمي آيد.
راستش من نتوانستم بين اين دو قانون رواني هماهنگي پيدا كنم. انگار همديگر را نقض مي كنند. مي خواستم در اين مورد نظر شما را هم بدانم. شايد من مفهوم اين دو موضوع را درست برداشت نكرده ام. مليحه داوري 26 ساله- دانشجو از تهران
***
زندگي رسم ها و قاعده هاي عجيبي دارد. اين قواعد براي بعضي آدم ها متضاد و ناهماهنگ به نظر مي رسد اما حقيقت اين است كه در دل همين به ظاهر تضادها و بي نظمي ها هر لحظه بي نهايت معجزه رخ مي دهد و دنيا هر دم نوتر و تازه تر مي شود. قاعده رها سازي و تمركز نيز جزو همين قواعد به ظاهر متناقض و ضد هم است.
به راستي چگونه مي توان هم زمان چيزي را خواست اما در عين حال در يك لحظه خاص ديگر به آن فكر نكرد و فكر و ذهن خود را به آن مشغول نساخت؟
ما از كودكي عادت داده شده ايم كه براي رسيدن به چيزهايي كه مي خواهيم گير بدهيم و آن قدر اصرار ورزيم تا به خواسته مان برسيم. حال چگونه ممكن است روشي ديگر هم براي رسيدن به آرزوها وجود داشته باشد؟ تازه آن هم شيوه اي كاملاً متضاد به اسم رها كردن و گير ندادن؟
حقيقت اين است كه دو قاعده رها كردن و متمركز شدن دو قانوني هستند كه يكديگر را تكميل مي كنند و هر كدام بدون ديگري ناقص است. علت اين كه ما اين دو قاعده مكمل زندگي را مقابل هم قرار داده ايم و آن ها را متضاد و نقيض يكديگر مي بينيم اين است كه ما انتظار داريم نقش پدر و مادر تا ابد توسط يكي از اطرافيان و دور و بري هايمان و حتي خود كاينات ادامه يابد و ما تا ابد همانند ايام كودكي بي هيچ زحمتي و فقط با نق زدن و طلبكار بودن و خواستن و گير دادن به همه آن چيزهايي كه مي خواهيم برسيم.
به زبان ساده تر ما نقش كليدي خودمان در واقعي سازي رؤياهايمان را از ياد برده ايم و به اشتباه گمان مي كنيم كه خواستن همان توانستن است و فقط كافي است بخواهيم و طلبكارانه و بدون هيچ اقدام عملي در انتظار تحقق صد در صد اين خواسته ها بنشينيم. دلمان هم نمي آيد از خواسته و رؤيايمان دست برداريم و آن را رها كنيم. چون از كودكي فهميده ايم كه فقط با چسبيدن و گير دادن است كه مي توانيم به خواسته هايمان برسيم.
اما رسم و قاعده دنيا چيز ديگري است و اين كه ما چه تصوري داريم و دنيا را چگونه مي بينيم در قواعد دنيا تأثيري ندارد.
مهم ترين رسم دنيا، مشروط بودن كمك هستي به عمل هاي ما و نه خواسته هاي ما است. يعني اين كه ما چه چيزي را دوست داريم و چه چيزي را مي خواهيم و علاقه منديم به كجا برسيم و آرزو داريم به چه چيزهايي دست يابيم، اين دوست داشتن هاي ما براي دنيا هيچ اهميتي ندارد. در مقابل اين اعمال و كارهاي ما است كه اتفاقات بعد از اين زندگي ما را تعيين مي كند و روي برآورده شدن آرزوهاي ما تأثير مستقيم دارد.
به زبان ساده اگر مي خواهيم با كاينات تماس بگيريم فقط يك راه وجود دارد و آن مشخص كردن دقيق چيزي است كه مي خواهيم و انجام هر كاري است كه از دستمان بر مي آيد تا به آن چيز برسيم. اما در اين ميان روشن است كه نمي توانيم در هر دوره زماني همه كارهاي لازم را انجام دهيم و با توجه محدوديت ها هميشه فقط انجام تعداد محدودي كار و فعاليت از ما ساخته است و در اين بين چه بسا هزاران كار نيمه تمام ديگر روي زمين مي ماند كه اگر انجام نشوند امكان رسيدن ما به آرزوهايمان فراهم نمي شود.
نكته كليدي اين جاست كه در مورد آن كارهايي كه از ما ساخته است بايد با تمام وجود گير بدهيم و به آن كارها بچسبيم و سعي كنيم به بهترين شكل آن ها را به پايان برسانيم. سرنوشت بقيه كارهايي كه نمي توانيم انجام دهيم هم رهايي است. بايد اين امور را به خدا واگذار كنيم و در عين حال اعتماد كامل به خالق هستي داشته باشيم كه خداوند عالم آن گونه كه به نفع و خير ما است حتماً اين كارهايي را كه رها كرده ايم به بهترين شكل به جواب خواهد رساند. اين همان جايي است كه گير دادن و تمام كردن كار با رها كردن و توكل، با يكديگر جمع مي شوند و اين دو قاعده طلايي و به ظاهر متضاد زندگي به صورت دو قاعده مكمل كنار هم معنا مي يابند و معجزه مي آفرينند.
را ه سوم اين شماره هم چيزي جز بيان اين دو قاعده مكمل نيست. در هر حوزه از زندگي من و شما هر كاري كه از ما برمي آيد بايد به بهترين شكل ممكن انجام دهيم. بديهي است كه من و تو هم مثل همه انسان هاي روي زمين در شبانه روز بيست و چهار ساعت بيشتر در اختيارمان نيست. در نتيجه حتماً يك سري كار باقي مي ماند كه به دليل كمبود وقت و يا محدوديت هاي مختلف از جمله قيدهاي زماني و مكاني توسط ما قابل انجام نيستند. وقتي همه كارهايي را كه از ما ساخته است به شكلي متعادل و معقولانه انجام داديم آن گاه اين حق را داريم كه انجام باقيمانده اي كه قادر به انجامشان نيستيم را به كاينات واگذار كنيم و در عين حال به نتيجه حتمي خير و مثبت بودن سرانجام آن كارهايي كه رهايشان كرده ايم حتي لحظه اي شك نكنيم.
اگر دانش آموز يا دانشجويي هستي كه روز به روز به ساعات آزمون و امتحان نزديكتر مي شوي و بخش هاي اصلي زيادي را نخوانده اي به جاي اعلام شكست قبل از مبارزه در همين ساعات و روزهاي باقي مانده هر چه از دستت برمي آيد براي يافتن سؤالات احتمالي و يادگيري جواب هاي درست آن ها انجام بده. حتي اگر لازم است براي گرفتن نمونه سؤالات به منزل دوستان مختلف مراجعه كن و يا ساعت ها در كتابخانه بنشين و مطالعه كن. مهم اين است كه سهم اجرايي و عملي خودت را براي برآوردن آرزويت انجام دهي. هر چه بيشتر از خودت مايه بگذاري و دقت و تمركز بيشتري خرج دهي همراهي و مساعدت هاي ناديدني كاينات هم به همان نسبت بيشتر مي شود و بعد از مدتي مي بيني اتفاقي كه افتادنش برايت محال و غير ممكن جلوه مي كرد به ساده ترين و جادويي ترين روش ممكن از طريق فرآيندهايي كه اصلاً به ذهنت خطور نمي كرد و حدس نمي زدي به شكلي معجزه آسا رخ مي دهد و تو فقط با انجام حداقل كارهايي كه از دستت بر مي آمده موفق شده اي بين خودت و انسان هاي تنبل و شكست خورده دور و برت فرسنگ ها تفاوت و اختلاف ايجاد كني.
دست روي دست گذاشتن و از زمين و آسمان طلبكار بودن و خود را تافته جدا بافته اي از بقيه موجودات عالم ديدن و انتظار همراهي بي قيد و شرط و اختصاصي از كاينات داشتن فقط با اين پندار كه خواستن توانستن است و همه كاري كه ما بايد انجام دهيم خواستن و تقاضا كردن است اين شيوه فرار از كار و خالي كردن ميدان عمل نه تنها راه به جايي نمي برد و ما را به خواسته هاي دروني مان نمي رساند بلكه برعكس اوضاع را از قبل بدتر مي سازد و شرايط را براي ما روز به روز سخت تر مي كند.
هنر رها كردن كارهاي انجام نشدني غير قابل دسترس به خالق هستي مهارتي است كه به دست آوردن آن نياز به يقين و ايماني قوي به خداوند عالم دارد. يعني شخص بايد از درون به آن درجه از اعتماد و اطمينان به خالق هستي برسد كه وقتي او همه كارهاي انجام پذير را انجام داد خداوند عالم به نفع او و به خير و مصلحت او وارد عمل خواهد شد و همه كارهاي باقي مانده را مديريت خواهد كرد. اين حس اعتماد و توكل عميق باطني سبب مي شود آرامش عميق و پايدار بر وجود شخص حاكم گردد و شخص احساس آزادي و رهايي از هر نوع قيد و بندي را به طور دايم در وجود خود تجربه كند. زندگي كردن به اين شيوه و دنيا را اين شكلي ديدن چيز عجيب و تازه اي نيست. در واقع همه كشاورزان و دامداران و كساني كه به پرورش انواع موجودات زنده مشغولند دقيقاً بر اساس همين دو قاعده مكمل و طلايي زندگي عمل مي كنند. براي مثال يك كشاورز زمين را آماده مي كند و تخم يا نهال را مي كارد و با آبياري و مواظبت دايمي چشم انتظار همراهي هستي و كاينات براي رشد گياه و حيوان و در نهايت در اختيار داشتن محصول و گله اي سالم و مولد و پرمنفعت مي نشيند. حال اگر در اين بين آفت و بيماري به جان مزرعه و گله بيفتد باز هم كشاورز و دامدار خردمند دست روي دست نمي گذارد تا مشكل خود به خود حل شود. بلكه به سراغ گياه پزشك و دامپزشك مي رود و سعي مي كند با استفاده از تخصص اين اشخاص راه چاره اي عملي براي مقابله با بيماري و آفت پيدا كند. وقتي كليه اقدامات و عمليات مورد نياز براي دفع و درمان بيماري انجام شد آن موقع كشاورز يا دامدار چشم به راه طبيعت و هستي مي ماند تا در زمان مقرر و مناسب محصول آرماني و رؤيايي را تحويل آن ها دهد.
اگر به زندگي شخصي خودمان دقت كنيم مي بينيم كه همه آرزوهايي كه در زندگي ما به جواب رضايت مندانه اي رسيده اند عمدتاً به خاطر تلاش مستمر و خستگي ناپذير و اميدوارانه خودمان بوده است كه حتي در سخت ترين شرايط هم از پا ننشسته ايم و حداقل كاري كه از ما برمي آمده انجام داده ايم.
درست مثل تيراندازي كه تا قبل از رها سازي تير همه دقت و تلاش خود را انجام مي دهد و روي همه جوانب فكر مي كند تا دقيقاً به هدف بزند و بعد از رها سازي تير ديگر تلاشي نمي كند و منتظر مي ماند تا تير به سمت هدف روانه شود و جايي كه انتظار دارد بنشيند.
خود عمل و كاري كه فرد انجام مي دهد بيمه و ضمانت اجراي خود به خودي بقيه بخش ها به شكلي متناسب است و همه آن چه فرد در اين ميان لازم است انجام دهد چيزي نيست جز انجام همه آن كارهايي كه از او بر مي آيد و واگذاري بقيه امور به خالق هستي. و اين همان راه سوم تماشاي چيزهايي است كه در زندگي وجود دارند و به ظاهر متضاد و ناهماهنگ به نظر مي رسند.
=======================
نويسنده: احمد حلت، مجله موفقيت شماره ي 214
من صبورتر از هر لحظه ای چشم به راه روزهای آینده ی نیامده ام!
ارسالها: 298
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 7311
تشکر های دریافت شده :4999 بار در 1298 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر محمد علی صحراییان
داروي مورد استفاده : زیتاکس - آریوژن فارمد
محل سکونت : تهران
این مطلب را با دل بخوانید!
اگر فرصت ندارید، نخوانید!
هواپیما درحال حرکت بود و آنها در ورودی کنترل امنیتی همدیگر را بغل کردند و ...
مادر گفت: دوستت دارم و آرزوی کافی برای تو می کنم.
دختر جواب داد: مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است.
محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تو می کنم .
آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت.
مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد.
آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که میخواست و احتیاج داشت که گریه کند.
من نمیخواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی
خودش با این سؤال اینکار را کرد:
تا حالا با کسی خداحافظی کردید که میدانید برای آخرین بار است که او را میبینید؟
جواب دادم:
منو ببخشید که فضولی میکنم چرا آخرین خداحافظی؟
او جواب داد:
من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی میکنه.
من چالشهای زیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود .
وقتی داشتید خداحافظی میکردید
شنیدم که گفتید : آرزوی کافی را برای تو میکنم. میتوانم بپرسم یعنی چه؟
او شروع به لبخند زدن کرد و گفت:...
این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادت داشتند که این را به همه بگن.
او مکثی کرد و درحالی که سعی میکرد جزئیات آن را بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد
و گفت: وقتی که ما گفتیم آرزوی کافی را برای تو میکنم، ما میخواستیم که هرکدام زندگی ای پر از خوبی به اندازه کافی که البته میماند داشته باشیم.
سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که در پائین آمده عنوان کرد :...
***
آرزوی خورشید کافی برای تو میکنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است .
آرزوی باران کافی برای تو میکنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .
آرزوی شادی کافی برای تو میکنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .
آرزوی رنج کافی برای تو میکنم که کوچکترین خوشیها به بزرگترینها تبدیل شوند .
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو میکنم که با هرچه میخواهی راضی باشی .
آرزوی از دست دادن کافی برای تو میکنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .
آرزوی سلامهای کافی برای تو میکنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی ...
بعد شروع به گریه کرد و از آنجا رفت .
می گویند که تنها یک دقیقه طول می کشد که دوستی را پیدا کنید
تا از او قدردانی کنید اما یک عمر طول میکشد تا او را فراموش کنید .
از زندگی لذت ببرید !
تقدیم به تو...
آرزوی کافی برایت می کنم
اگر بدانيد مردم چقــدر به ندرت فکـر مي کنند
هيچ گاه از اينکه درباره ي شما چه فکـر مي کنند
نگــران نمــي شويــد . . .
ارسالها: 256
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2011
تشکر های اهدا شده: 2381
تشکر های دریافت شده :8097 بار در 2601 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : دکتر محمد یزدچی
داروي مورد استفاده : سینووکس - سیناژن
محل سکونت : تبریز
ارسالها: 88
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: May 2012
تشکر های اهدا شده: 582
تشکر های دریافت شده :620 بار در 115 پست
سال تشخيص بيماري : 77
دكتر معالج : کریم نیکخواه
داروي مورد استفاده : بتافرون
محل سکونت : مشهد
2012/06/21, 07:21 PM
هرکز بخدا نگوییم،خدایا من یک مشگل بزرگ دارم، بلکه به مشگل بگوئیم: من یک خدای بزرگ دارم.
دوستان عزیز اعتدال و اندازه درهمه چیز خوب وبهترین کار عاقلانست.ولی بنظر من تاجایی که ممکنه بعضی چیزا
رو تا حد ممکن باید کوچیک کرد،تا جایی که اصلا بحساب نیاد.
من یک تمرین دارم که اکثر مواقع جواب داده
*هروقت مشگل بزرگی دارید.برای لحظه ایی چشماتون رو ببندید، تمرگز کنید واز فضایی که در آن هستید خارج
شوید،"رو به بالا حرکت کنید" وارد فضای شهر شوید وبعد فضای کشور،فضای قارّه ی آسیا،فضای جهان، دورتر
شوید،وارد کهکشان،به عظمتش فکر کنید،ما در کره زمین زندگی میکنیم،کره کوچکی در منظومه شمسی!!
وحتماُ میدونید منظومه ما،منظومه ی کوچکیست در میان هزاران هزار منظومه در کهکشان
حالا فکر کنید مشگل بزرگ شما در مقابل این عظمت اصلا بحساب مییاد!!؟؟
وفکر کنید در میان تمام خلقت های خدا شما اشرف مخلوقات هستید،فقط بخاطر مغز و "قدرت تفکّر"
پس می توانیم و قدرتش را داریم که فایق آییم بر تمام مشگلات بزرگ.
دوستان این تاپیک وتاپیکهای بعدی که بصورت سریالی بااین عنوان موضوع خواهد بود
همگی تجربه های شخصیه و بهتر دیدم بصورت تاپیک جدا باشه
تا در مورد هر کدوم جداگانه بحث و گفتگو بشه وبیشتر از تجربیات همدیگه استفاده کنیم.
( البته با اجازه ناظرین محترم سایت )
خوشحال میشم اگه شما هم تجربیات ونظرات خودتون را در این مورد عنوان کنید.ممنون.
« گوهر پاک بباید که شود قابل فیض »
« *پیوند قلبها مسافت نمی شناسد وقتی که خــدا عاقداست و مهرش حس قشنگ عشق و امید »
« Love is the medicine for any kind of pain »
تشکر شده توسط : | atefe , amirfarhag , شيدا رها , رزمینا , shahrzad.s , مهرافروز , شفا یافته , baran1390 , dr.dentist , najva , Ghost , parisa2011 , # پریسا # |
|
ارسالها: 88
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: May 2012
تشکر های اهدا شده: 582
تشکر های دریافت شده :620 بار در 115 پست
سال تشخيص بيماري : 77
دكتر معالج : کریم نیکخواه
داروي مورد استفاده : بتافرون
محل سکونت : مشهد
تمرین برای بهبودی (2): زیبا بیاندیشیم
گاهی خدا درها را می بند د، پنجره ها را قفل می زند، چه زیباست بیاندیشیم، شاید خدا می خواهد ما را از طوفانی که
در راه است "حفظ نماید".
*آری زیباست بیاندیشیم، تمام سختیها و ناملایمت های زندگی، خواست وصلاح خداوند است، زیرا با یک زندگی
راحت و بی دغدغه، اولا ً " پرورش فکرو روحی " نخواهیم داشت وثانیاً " بخدا " نزدیک نخواهیم شد.
دوستان چون این تاپیک هیچ پستی نداشت!!!!!!!!
تمرین 2 رو همینجا آوردم
حالا راجب این دو موضوع اگه نظری و حرفیست بسم الله.....
« گوهر پاک بباید که شود قابل فیض »
« *پیوند قلبها مسافت نمی شناسد وقتی که خــدا عاقداست و مهرش حس قشنگ عشق و امید »
« Love is the medicine for any kind of pain »
ارسالها: 218
موضوعها: 31
تاریخ عضویت: Nov 2011
تشکر های اهدا شده: 4637
تشکر های دریافت شده :2193 بار در 503 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
2012/06/24, 07:08 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/06/24, 07:22 PM، توسط شيدا رها.)
یک راه برای این که مشکلات رو بزرگ در نظر نگیریم این هست که بدونیم دیگران مشکلاتشون بزرگتر از ما هست.
تو این وبلاگ نوشته بود:
http://brouillard.blogfa.com/
من: اِ این دختره کیه؟ تا حالا ندیده بودمش... چه ناز
هم هست.
پرستار: جدید آوردنش ، هفته پیش. اسمش آیداس.
خیلی هم ساکته. ده سالشه.
من: مشکلش چیه؟
پرستار: مشکلش که مثل همه عقب موندگی ذهنیه ولی
به اندازه بقیه نیست. آی کیوش بالاتر از بقیس.
من: پس چرا آوردنش؟
پرستار: باباش مصرف کننده بوده ، هر روز این بیچاره رو
زیر مشت و لگد سیاه و کبود میکرده. مامانش و
داییش هم برا اینکه نجاتش بدن آوردنش.
-------
مینا خودش رو توی عکس نمیشناسه!
هر وقت عکس ش رو نشونش میدم میگه این
پسره. جدید اومده.
تکتم عزیزم این تاپیکت رو خیلی دوست دارم. چقدر دنبال همچین موضوعی بودم... یه دنیا ممنون. به نظر من بهتر هست همه تمرین ها تو همین تاپیک باشه البته اگه موافقی.
بازم ممنون.
من صبورتر از هر لحظه ای چشم به راه روزهای آینده ی نیامده ام!
|