2010/05/02, 12:22 PM
(2010/05/02, 12:19 PM)pariya نوشته است: راستی سحر جون قدمت رو چشم، گفتم که تو اولین سفرت به تهران خونه ما دعوتینا
قربونت برم پریا جون مزاحم میشیم. یکی از آرزوهای من اینه که ازدواج کردم دائم مهمونمون شما و آقا حامد باشین بی صبرانه منتظر اون روزم
عشــق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...