سلام .... خیلی معذرت میخوام که اینقدر دیر دارم پست میدم
......................................
من رکاب میزنم ... من و حسین و علیرضا و فربود رکاب میزنیم
ولی در اصل رکاب زدن ما یعنی رکاب زدن همه فرشته های ناز ام اسی
فریاد ما یعنی فریاد همه دوستای ام اسی ...... ما فریاد میزنیم که یک ام اسی میتونه از هر آدم سالمی هم سالمتر باشه و بهتر زندگی کنه
فقط خدا رو شکر میکنم که این افتخار نصیب ما شد و این انرژی بی نهایت و نامحدود سهم ما بود
پس برای همه دوستای عزیز ام اسی دنیا دعا کنین و آرزوی موفقیت کنین
انرژی همتون رو دارم و هر روز و هر وقت که میام این تاپیک یا حتی به این تاپیک فکر میکنم یا به حرفای شما فکر میکنم یا یاد دعاهاتون میافتم انرژیم ۱۰۰۰ برابر میشه و میخوام از همین الان شروع کنم به رفتن ولــــــــــــــی چه کنم که نمیتونم
آخه بلیط گرفتن و قراره فردا بریم
هیچوقت فکرش و نمیکردم افتخار این و داشته باشم که در کنار دوستای عزیزم حسین و علیرضا و فربود و چند هزار دوست دیگه رکاب بزنم
اینکه چقدررررررررررررر خوشحالم که شما ها اینقدررررررر خوشحالین ... زیونم قاصره از گفتنش ... البته اگه قاصر رو درست نوشته باشم
دوستتون دارم
............
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم
(حسین پناهی)
......................................
من رکاب میزنم ... من و حسین و علیرضا و فربود رکاب میزنیم
ولی در اصل رکاب زدن ما یعنی رکاب زدن همه فرشته های ناز ام اسی
فریاد ما یعنی فریاد همه دوستای ام اسی ...... ما فریاد میزنیم که یک ام اسی میتونه از هر آدم سالمی هم سالمتر باشه و بهتر زندگی کنه
فقط خدا رو شکر میکنم که این افتخار نصیب ما شد و این انرژی بی نهایت و نامحدود سهم ما بود
پس برای همه دوستای عزیز ام اسی دنیا دعا کنین و آرزوی موفقیت کنین
انرژی همتون رو دارم و هر روز و هر وقت که میام این تاپیک یا حتی به این تاپیک فکر میکنم یا به حرفای شما فکر میکنم یا یاد دعاهاتون میافتم انرژیم ۱۰۰۰ برابر میشه و میخوام از همین الان شروع کنم به رفتن ولــــــــــــــی چه کنم که نمیتونم
آخه بلیط گرفتن و قراره فردا بریم
هیچوقت فکرش و نمیکردم افتخار این و داشته باشم که در کنار دوستای عزیزم حسین و علیرضا و فربود و چند هزار دوست دیگه رکاب بزنم
اینکه چقدررررررررررررر خوشحالم که شما ها اینقدررررررر خوشحالین ... زیونم قاصره از گفتنش ... البته اگه قاصر رو درست نوشته باشم
دوستتون دارم
............
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم
(حسین پناهی)
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2