2010/01/26, 12:20 PM
این جمله خیلی حرف تو خودش داره "من و ام اس"
من برخلاف خیلی از آدما مخالف سرسخت اینم که بگم ما این شدیم چراکه ما نزدیکتریم به او.
به نظر من اون بالا یه دستی وجود داره که هر روز و هر ساعت و بهتره بگم هر ثانیه داره یکی رو انتخاب میکنه و به چنگ خودش میاره حالا هر کی به یه نحوی یکی میمیره یکی دیوانه میشه یکی عاشق میشه یکی پول در میاره یکی فقیر میشه یکی هم این وسط ام اس میگیره و این ربطی به تقرب آدما نداره
و خوب سه ماه پیش این دست، دست خود منو گرفت اما هرگز نگفتم "چرا من؟" از این جمله بیزارم. چون واقعا اگه به دو رو برمون یه نگاه بندازیم پس همه آدما باید بگن چرا من
ام اس رو دوست ندارم اصلا و دوست هم ندارم باهاش کنار بیام یعنی واقعیتش هم اینه که دلیلی نداره باهاش کنار بیام چون هر چقدر هم بگم همه چیز داره خوب پیش میره بازم میبینم که نه یه خلعی هست که دوستش ندارم
ولی این وسط با ام اس یه اتفاق خیلی عجیب برام افتاد که محال بود در حالت عادی و بدون ام اس پیش بیاد
در برنامههای آینده شاید براتون تعریف کنم و خاطره من و ام اس تازه از اونجاست که شروع میشه:35:
من برخلاف خیلی از آدما مخالف سرسخت اینم که بگم ما این شدیم چراکه ما نزدیکتریم به او.
به نظر من اون بالا یه دستی وجود داره که هر روز و هر ساعت و بهتره بگم هر ثانیه داره یکی رو انتخاب میکنه و به چنگ خودش میاره حالا هر کی به یه نحوی یکی میمیره یکی دیوانه میشه یکی عاشق میشه یکی پول در میاره یکی فقیر میشه یکی هم این وسط ام اس میگیره و این ربطی به تقرب آدما نداره
و خوب سه ماه پیش این دست، دست خود منو گرفت اما هرگز نگفتم "چرا من؟" از این جمله بیزارم. چون واقعا اگه به دو رو برمون یه نگاه بندازیم پس همه آدما باید بگن چرا من
ام اس رو دوست ندارم اصلا و دوست هم ندارم باهاش کنار بیام یعنی واقعیتش هم اینه که دلیلی نداره باهاش کنار بیام چون هر چقدر هم بگم همه چیز داره خوب پیش میره بازم میبینم که نه یه خلعی هست که دوستش ندارم
ولی این وسط با ام اس یه اتفاق خیلی عجیب برام افتاد که محال بود در حالت عادی و بدون ام اس پیش بیاد
در برنامههای آینده شاید براتون تعریف کنم و خاطره من و ام اس تازه از اونجاست که شروع میشه:35:
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...