2011/08/07, 12:00 PM
ام اس یک نعمت بزرگ برام بود.
نیمه پر لیوان را وقتی بهتر میشه دید که بهبودی حاصل شده باشه و به گذشته نگاه کرد..
خیلی اذیت شدم، خیلی خیلی زیاد اما "پایان شب سیاه، سپیده"
به چیزهایی که همیشه رویاهاش را داشتم رسیدم، روحم بزرگتر شد، فهمیدم که جسم فقط یک وسیله است، دیدگاه دیگران را نسبت به خودم دونستم و در بین اطرافیانم یک اسطوره صبر و مقاومت شدم (به این قضیه مغرور نیستم فقط خوشحالم که با الگو بودنم تونستم به خیلی هاشون کمک کنم)
وسواس فکریم از بین رفت و همه چیز را راحت تر میبینم.
دوستان خوبی پیدا کردم.
ام اس را بیماری پیچیده و وحشتناک و غیرقابل درمان نمیدونم و این را به همه دنیا ثابت خواهم کرد.
نیمه پر لیوان را وقتی بهتر میشه دید که بهبودی حاصل شده باشه و به گذشته نگاه کرد..
خیلی اذیت شدم، خیلی خیلی زیاد اما "پایان شب سیاه، سپیده"
به چیزهایی که همیشه رویاهاش را داشتم رسیدم، روحم بزرگتر شد، فهمیدم که جسم فقط یک وسیله است، دیدگاه دیگران را نسبت به خودم دونستم و در بین اطرافیانم یک اسطوره صبر و مقاومت شدم (به این قضیه مغرور نیستم فقط خوشحالم که با الگو بودنم تونستم به خیلی هاشون کمک کنم)
وسواس فکریم از بین رفت و همه چیز را راحت تر میبینم.
دوستان خوبی پیدا کردم.
ام اس را بیماری پیچیده و وحشتناک و غیرقابل درمان نمیدونم و این را به همه دنیا ثابت خواهم کرد.

من هم ام اس داشتم.