2011/07/25, 07:59 AM
(2011/07/25, 05:08 AM)ehsan-foruz نوشته است: سلام دوست عزیز...
می دونم چه حسی داری ،همش دوست داری بدونی آخرش چی میشه ولی گاهی اوقات اینقدر خودمون رو درگیر این سوال میکنیم که فراموش میکنیم که باید از زندگیمون هم لذت ببریم...
همسفر مهربون به مقصد سفر فکر نکن از قشنگی های مسیر لذت ببر...شاید الان این سوال تو ذهنت باشه که مگه زندگی با ام اس قشنگه.....
جواب این سوال رو خودت می تونی از بچه های ام اسی که دارن با احساس قشنگ دوست داشتن عزیزانشون (پدر ،مادر،همسر و...) زندگی میکنن بپرسی....
ببخشید که جواب سوالت تو حرفای من پیدا نمیشه ولی دوست ندارم لحظه های قشنگ زندگیت رو به پای جواب این سوال سپری کنی...
مراقب خودت باش
حرفای شما خیلی قشنگه اما مگه میشه زندگی یا این مریضی که اسمشم قشنگ نیست قشنگ باشه؟منم تمام ترسم از آینده و آخر این مریضی از روزی که فهمیدم نه تنها زندگی نمیکنم و لذت نمی برم بلکه فقط دارم آزار میبینم وقتی الان که تازه مریضیم شروع شده دست درد شدید میگیرم یا ماهیچه های ساق پام بعضی وقتا اینقدر سفت و دردناک میشه ترس همه وجودم رو می گیره من نمیدونم آخرش چیه
بگذار سرنوشت هر راهی می خواهد برود راه من جداست....
بگذار این ابرها تا می توانند ببارند چتر من خداست.....
بگذار این ابرها تا می توانند ببارند چتر من خداست.....