سعیده جان توطئه نیست .... حمید من و تهدید کرد که اگه نیام ................
بعد دیدم خودش آلاخون والاخونه گفتم اگه تو هم نیای .......................
مکانش رو مشخص کنین
که من پیشنهاد میکنم یه پارکی یه جایی باشه که اذیت نشیم
چون توی کافی شاپ بالاخره یکی میشینه اینور یکی اونور بعد اینوری زیاد با اونوری نمیتونه صحبت کنه
حالا میشه مثل دفعه قبل آخرش رفت کافی شاپ و از اول تا آخر کافی شاپ و نمیدونم چه جوری بشه
البته این کافی شاپی که رضا میگه رو من نرفتم تا حالا ... از محیط و صندلیاش و این چیزا اصلا خبر ندارم ... شایدم خوب باشه
بعد دیدم خودش آلاخون والاخونه گفتم اگه تو هم نیای .......................
مکانش رو مشخص کنین
که من پیشنهاد میکنم یه پارکی یه جایی باشه که اذیت نشیم
چون توی کافی شاپ بالاخره یکی میشینه اینور یکی اونور بعد اینوری زیاد با اونوری نمیتونه صحبت کنه
حالا میشه مثل دفعه قبل آخرش رفت کافی شاپ و از اول تا آخر کافی شاپ و نمیدونم چه جوری بشه
البته این کافی شاپی که رضا میگه رو من نرفتم تا حالا ... از محیط و صندلیاش و این چیزا اصلا خبر ندارم ... شایدم خوب باشه
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2