بچه ها یک خاطره تعریف کنم؟
روز پنجشنبه مذکور که دور هم نشسته بودیم حمید بلند شد و پرسید:
کیا سوال دارن؟
چند نفر دستشونو بلند کردن.
از جمله آقا پسری که اسمش "کیا" بود.
یک کم همهمه شد.
حمید به کیا اشاره کرد و گفت: بچه ها اجازه بدین...کیا سوال.......
وچند نفر باهم دستشونو بلند میکردن و میگفتن: من!
دوباره حمید همه رو ساکت کرد و گفت:
بچه ها اجازه بدین، کیا سوال.....
و دوباره چند نفر دستاشونوبلند کردن و گفتن: من!
خلاصه چند بار تکرار شد و حمید بالاخره گفت: کیا جان! سوالتو بپرس!!!
روز پنجشنبه مذکور که دور هم نشسته بودیم حمید بلند شد و پرسید:
کیا سوال دارن؟
چند نفر دستشونو بلند کردن.
از جمله آقا پسری که اسمش "کیا" بود.
یک کم همهمه شد.
حمید به کیا اشاره کرد و گفت: بچه ها اجازه بدین...کیا سوال.......
وچند نفر باهم دستشونو بلند میکردن و میگفتن: من!
دوباره حمید همه رو ساکت کرد و گفت:
بچه ها اجازه بدین، کیا سوال.....
و دوباره چند نفر دستاشونوبلند کردن و گفتن: من!
خلاصه چند بار تکرار شد و حمید بالاخره گفت: کیا جان! سوالتو بپرس!!!
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین