2011/07/16, 02:06 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/07/16, 02:22 PM، توسط parisa2087.)
سلام بچه ها....
يه سوال داشتم از همتون!
اين مدت كه مريض شدين...خدا رو جور ديگه اي حس نكردين؟؟؟؟
من كه خدارو نزديكتر لمس كردم..اصلاهم ناراحت نيستم كه مريضم و هيچ وقت هم نميگم خدا چرا من؟
باورتون بشه كه خدا مارو دوس داره و خواسته بهش نزديك بشيم..نميذارم كسي دلش واسم بسوزه آخه جايي واسه دلسوزي نيست!!!
دانشگاهم...دارم ميرم سر كار و...مثل بقيه آدم ها!!!
برخلاف مخالفت بقيه كه هوا گرمه...استرس واست بده و.....
منم بهشون ميگم ...من مريض هستم اما ناتوان نيستم!!!!
ميدونم يه روزي اين دوران با همه سختيش تموم ميشه...بايد انتظار سلامتيمون رو بكشيم...منتظر باشيم...اما نه با گريه وحسرت!!!
بلكه با شادي....من كه خودم ميخوام انتظار شيريني رو داشته باشم....
بياين همگي اين انتظارو با شادي تجربه كنيم!!
يه سوال داشتم از همتون!
اين مدت كه مريض شدين...خدا رو جور ديگه اي حس نكردين؟؟؟؟
من كه خدارو نزديكتر لمس كردم..اصلاهم ناراحت نيستم كه مريضم و هيچ وقت هم نميگم خدا چرا من؟
باورتون بشه كه خدا مارو دوس داره و خواسته بهش نزديك بشيم..نميذارم كسي دلش واسم بسوزه آخه جايي واسه دلسوزي نيست!!!
دانشگاهم...دارم ميرم سر كار و...مثل بقيه آدم ها!!!
برخلاف مخالفت بقيه كه هوا گرمه...استرس واست بده و.....
منم بهشون ميگم ...من مريض هستم اما ناتوان نيستم!!!!
ميدونم يه روزي اين دوران با همه سختيش تموم ميشه...بايد انتظار سلامتيمون رو بكشيم...منتظر باشيم...اما نه با گريه وحسرت!!!
بلكه با شادي....من كه خودم ميخوام انتظار شيريني رو داشته باشم....
بياين همگي اين انتظارو با شادي تجربه كنيم!!
وقتی احساس میکنی داری به بن بست میرسی و زندگی خیلی تخیلی شده به یاد بیار که قبلا هم اینطوری شده بود ولی گذشت. این لحظات فرصتهایی برای بزرگ شدن هستند.