2011/06/11, 08:35 AM
من یکی که عاشق تنهاییم
اما اون تنهایی که ادم را بسازه
اونی که تو را از بودن دوستایی که تورو همیشه تنها میزان و کنارت نیستن اگاه بکنه.
اونی که بار روی دوشات را سنگین بکنه و تو رو به سمتی هل بده که همیشه تو اخرین لایه های ذهنیت دنبالش بودی،درگیرش بودی.
وقتی بغض میکتی و دلت برای خودت تنگ شده و از خودت میپرسی که چرا اینجام ؟چرا اونی که میخام نیستم؟چرا یه دوست واقعی ندارم؟چرا عاشق نیستم؟چرا خیانت میکنم؟چرا به هر طریقی حق هر فردی را ازش سلب میکنم؟چرا متاثر نمیشم....باید تنها باشی....
اما اون تنهایی که ادم را بسازه
اونی که تو را از بودن دوستایی که تورو همیشه تنها میزان و کنارت نیستن اگاه بکنه.
اونی که بار روی دوشات را سنگین بکنه و تو رو به سمتی هل بده که همیشه تو اخرین لایه های ذهنیت دنبالش بودی،درگیرش بودی.
وقتی بغض میکتی و دلت برای خودت تنگ شده و از خودت میپرسی که چرا اینجام ؟چرا اونی که میخام نیستم؟چرا یه دوست واقعی ندارم؟چرا عاشق نیستم؟چرا خیانت میکنم؟چرا به هر طریقی حق هر فردی را ازش سلب میکنم؟چرا متاثر نمیشم....باید تنها باشی....
آغاز به مردن می کنی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی...
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی...