2011/06/06, 05:10 PM
من از دکترها از کوچیکی متنفر بودم نمونش رو میگم وقتی نیستاگموس چشمام مشخص شده بود رفتم اورژانس یه دکتر عمومی نشسته بود اونجا ولی خب تشخیصش خوب بود وقتی من رفتم تا گفتم هیچی نمیبینم دستش رو اورد جلو من داشتم نگاش میکرد بی تربیت یهو گفت مالتیپل اسکلروزیسه بعد پرستار رو صدا کرد گفت نیگاه کن اینطور میبینه یعنی مالتیپل .... از قضا اون پرستار زشت هم همسایه جفتیمون بود که ما صد سالی یه بار میدیدمیش و برا همین خیلی بدم اومد ازش که بعد رفت به همه گفت اون دکتر بیشهورم هنوز دکتر مغزو اعصاب نیومئه بود برا خودش تشخیص داد و مطمئن و البته بگم خیلی از خود راضیه که چندین بار ازش توی بیمارستان شکایت شده وئلی چون پارتیش زیاده هستش هنوز زندست
بالاخره دو سه روز بعد که داشتبم با مامانم پیاده روی میکردم یهو زنش ما رو دید زن همون دکتر بی تربیته عمومیه گفت راستی دخترت چی شد ؟ منم یه پلاستیک بستنی تو دستم بود و بعد دو روز پالس گرفتن داشتم پیاده روی میکردم مامان گغت هیچی اینهاشه یه نگاهی کرد گفت ااا
فهمیدم دکتر دهن لقش بهش گفته دختر فلانی رو میشناسی ام اس گرفته پخش شد ه و حتی به زنش گفته واقعا برام جالب بود که عجب دکترایی داریم معمولا میگن دکتر محرم رازه ولی
خیلی تلاش کردم از این شهر برم ولی نشد ولی دیگه نذاشتم اقوام دوستانم و زن داداشم بدونن که ام اس دارم ولی خیلی ناراحتم هنوز دارم توی این شهر که پر از خاطرات بد زندگی میکنم نمیدونم تا کی ولی همش دارم خدا خدا میکنم خاطارتش اذیتم میکنه ام اس رو دوست دارم چ=ون اذیتم نمیکنه ولی اونایی که پشتم صفحه گذاشتن رو نه
میرفتم یه بار جایی منو دیدین شایعه کردن که دختر فلانی نامزد کرده داره میره پیشش چون میخواست بره فلان جا خستم کردن دیگه
بالاخره دو سه روز بعد که داشتبم با مامانم پیاده روی میکردم یهو زنش ما رو دید زن همون دکتر بی تربیته عمومیه گفت راستی دخترت چی شد ؟ منم یه پلاستیک بستنی تو دستم بود و بعد دو روز پالس گرفتن داشتم پیاده روی میکردم مامان گغت هیچی اینهاشه یه نگاهی کرد گفت ااا
فهمیدم دکتر دهن لقش بهش گفته دختر فلانی رو میشناسی ام اس گرفته پخش شد ه و حتی به زنش گفته واقعا برام جالب بود که عجب دکترایی داریم معمولا میگن دکتر محرم رازه ولی
خیلی تلاش کردم از این شهر برم ولی نشد ولی دیگه نذاشتم اقوام دوستانم و زن داداشم بدونن که ام اس دارم ولی خیلی ناراحتم هنوز دارم توی این شهر که پر از خاطرات بد زندگی میکنم نمیدونم تا کی ولی همش دارم خدا خدا میکنم خاطارتش اذیتم میکنه ام اس رو دوست دارم چ=ون اذیتم نمیکنه ولی اونایی که پشتم صفحه گذاشتن رو نه
میرفتم یه بار جایی منو دیدین شایعه کردن که دختر فلانی نامزد کرده داره میره پیشش چون میخواست بره فلان جا خستم کردن دیگه