2011/04/11, 06:42 PM
خدا رو شکر 15 اردیبهشت نشد چون عروسی پسر داییم بود
تو دیدار قبلی شمال هم من مجبور شدم عقد پسر داییم نرم تا با بچه ها باشم قابل توجه اونایی که میگن کلاس داریم و دیدارو نمیان
منم خیلی دوست دارم پریا بیاد اما ازش خواهش میکنم احساسی تصمیم نگیره این ماههای آخر خیلیییییی حساسه و خیلی نیاز به مراقبت هست البته خودش بهتر از من میدونه اگه هم بیاد ما همه تلاشمونو میکنیم که پریا جون حتی یه کوچولو هم اذیت نشه
تو دیدار قبلی شمال هم من مجبور شدم عقد پسر داییم نرم تا با بچه ها باشم قابل توجه اونایی که میگن کلاس داریم و دیدارو نمیان
منم خیلی دوست دارم پریا بیاد اما ازش خواهش میکنم احساسی تصمیم نگیره این ماههای آخر خیلیییییی حساسه و خیلی نیاز به مراقبت هست البته خودش بهتر از من میدونه اگه هم بیاد ما همه تلاشمونو میکنیم که پریا جون حتی یه کوچولو هم اذیت نشه
عشــق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...