2011/04/08, 11:12 AM
من 3 هفته بود از درد چشم داشتم می مردم ولی چون کامپیوترم رو دوست دارم به مامان و بابا نگفتم چشمم درد داره 
بعد از اون روزها که سمینار هم داشتم و تازه 2 ماه روش وقت گذاشته بودم چشم راستم دردش خوب شد . دیگه آخر ترم بود . حدودا یک سال پیش تو همین روزها . 18 فروردین نوبت سمینارم بود امروز 19 فروردینه .
بعدش چشم چپم تار شد بازم صبر کردم چون پروژه داشتم باید تمومش می کردم . اون ترم با ایک استاد عوضی هم درس داشتم که ...
استرس زیاد کشیدم ولی آخرهای اردیبهشت بود که دیگه واقعا درد چشمم رو نتونستم تحمل کنم . به مامانم گفتم و با بابام سریع منو بردن بیمارستان تخصصی چشم .
اونجا پریمتری دادن که دکترش گفت باید یکی دیگه هم بگیری دقیق تر باشه !
خلاصه که هی از چیزای قرمز بهم نشون میدادن می گفتن نمره رنگش چنده ؟

من نمی دونستم چیه ، ولی خیلی ترس داشتم از آب مروارید چون این بابام همش می گفت تو پای کامپیوتر می شینی اینطوری شدی و آب مرواریده و ...
خلاصه که اون روز دکتر چشم به همکارش گفت بفرستیمش برای ام آر آی ؟ مشکوک به ام اس ئه !
خلاصه من اون روز تا شب گریه کردم چون خاطره بدی هم داشتم از ام اس .
بعدش دیگه فرداش واسم مهم نبود.
خانواده ام نمی تونن چیزی رو از من پنهان کنن چون به سرعت میام تو اینترنت دنبال جواب سوالم می گردم
البته خوب اینا هم همشون پزشکی و پیراپزشکی هستن واسه همین قبول این مسئله واسه همه ما آسون بود. فقط دکتر اولیم دکتر بدی بود که عوضش کردم حالا اینو خیلی دوست دارم

بعد از اون روزها که سمینار هم داشتم و تازه 2 ماه روش وقت گذاشته بودم چشم راستم دردش خوب شد . دیگه آخر ترم بود . حدودا یک سال پیش تو همین روزها . 18 فروردین نوبت سمینارم بود امروز 19 فروردینه .

بعدش چشم چپم تار شد بازم صبر کردم چون پروژه داشتم باید تمومش می کردم . اون ترم با ایک استاد عوضی هم درس داشتم که ...
استرس زیاد کشیدم ولی آخرهای اردیبهشت بود که دیگه واقعا درد چشمم رو نتونستم تحمل کنم . به مامانم گفتم و با بابام سریع منو بردن بیمارستان تخصصی چشم .
اونجا پریمتری دادن که دکترش گفت باید یکی دیگه هم بگیری دقیق تر باشه !
خلاصه که هی از چیزای قرمز بهم نشون میدادن می گفتن نمره رنگش چنده ؟



من نمی دونستم چیه ، ولی خیلی ترس داشتم از آب مروارید چون این بابام همش می گفت تو پای کامپیوتر می شینی اینطوری شدی و آب مرواریده و ...

خلاصه که اون روز دکتر چشم به همکارش گفت بفرستیمش برای ام آر آی ؟ مشکوک به ام اس ئه !
خلاصه من اون روز تا شب گریه کردم چون خاطره بدی هم داشتم از ام اس .
بعدش دیگه فرداش واسم مهم نبود.
خانواده ام نمی تونن چیزی رو از من پنهان کنن چون به سرعت میام تو اینترنت دنبال جواب سوالم می گردم

البته خوب اینا هم همشون پزشکی و پیراپزشکی هستن واسه همین قبول این مسئله واسه همه ما آسون بود. فقط دکتر اولیم دکتر بدی بود که عوضش کردم حالا اینو خیلی دوست دارم

Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
To catch anything you want you must pay it's worth