بچه ها خاطره هاتون شنیدنی و جذابن ولی کاشکی هیچ وقت پیش نمیومد...
واسه منم حدودا خاصه
اواخر شهریور امسال که داشتم یه چند ماهی با جدیت واسه ارشد میخوندم یه شب با خواهرم یاد ایامی کردیم
گفتم یادته زن دایی تعریف میکرد 17 سالش که بود یه روز از خواب پا میشه میبینه لبش کجه
شبش که میخوابیدم فکر کردم چقدر بده همچین اتفاقی واسه آدم بیفته:38:
چشمتون روز بد نبینه صبحش که بیدار شدم دیدم به به لب مان کج شده و اندکی بی حسی در اطراف آن وجود دارد البته کجیشو فقط خودم حس میکردم کسی متوجه نمیشد:38:
صورتم هم شروع به تیک دار شدن کرد گفتن استرسه ولی واسه لبم 2 روز تلاش کردم تا خانواده باور کنن خالی نمیبندم:55:
دکی کورتون داد(قرص) وگفت حتما MRI بده
به اصرار خانواده رفتم واسه MRI هر چقدر گفتم بیاین بیخیال شین من بعد کنکور میرم یکی نه 10 تا MRI میدم اونم با تزریق
ولی گوششون بدهکار نبود
خیلی میترسیدم گفتم یا خدا الانه که توده ای توموری چیزی توش پیدا شه بعدش هم شیمی درمانی و کچلی و اینا.....خب نمیدونستم یه بیماری خوبی مثل ام اس هم هست
بعدش تائید شد دکتر صحراییان گفتن که من ام اسی ام
اون موقع حس بدی داشتم چرا من به زن داییم فکر کردم (البته فکر نکنم ام اس داشته باشه)چرا تو این وضعیت ..موقع کنکورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شکر خدا الان مشکلی ندارم و اینکه تو جمع شمام خیییییییییییییییییلی خوشحالم
امیدوارم یه روز ببینمتون
برای همتون آرزوی سلامتی دارم طولانی شد نه؟


واسه منم حدودا خاصه

اواخر شهریور امسال که داشتم یه چند ماهی با جدیت واسه ارشد میخوندم یه شب با خواهرم یاد ایامی کردیم
گفتم یادته زن دایی تعریف میکرد 17 سالش که بود یه روز از خواب پا میشه میبینه لبش کجه

شبش که میخوابیدم فکر کردم چقدر بده همچین اتفاقی واسه آدم بیفته:38:
چشمتون روز بد نبینه صبحش که بیدار شدم دیدم به به لب مان کج شده و اندکی بی حسی در اطراف آن وجود دارد البته کجیشو فقط خودم حس میکردم کسی متوجه نمیشد:38:
صورتم هم شروع به تیک دار شدن کرد گفتن استرسه ولی واسه لبم 2 روز تلاش کردم تا خانواده باور کنن خالی نمیبندم:55:
دکی کورتون داد(قرص) وگفت حتما MRI بده
به اصرار خانواده رفتم واسه MRI هر چقدر گفتم بیاین بیخیال شین من بعد کنکور میرم یکی نه 10 تا MRI میدم اونم با تزریق

خیلی میترسیدم گفتم یا خدا الانه که توده ای توموری چیزی توش پیدا شه بعدش هم شیمی درمانی و کچلی و اینا.....خب نمیدونستم یه بیماری خوبی مثل ام اس هم هست

بعدش تائید شد دکتر صحراییان گفتن که من ام اسی ام

اون موقع حس بدی داشتم چرا من به زن داییم فکر کردم (البته فکر نکنم ام اس داشته باشه)چرا تو این وضعیت ..موقع کنکورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شکر خدا الان مشکلی ندارم و اینکه تو جمع شمام خیییییییییییییییییلی خوشحالم

امیدوارم یه روز ببینمتون
برای همتون آرزوی سلامتی دارم طولانی شد نه؟


به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...