2020/01/07, 09:57 PM
(2020/01/07, 09:43 PM)atkh نوشته است: همینیه که هست
تو نباید بازی کنی.
میری اون گوشهی کافه، یه پات و دستات رو بالا نگه میداری، یه کارهای بدت فکر میکنی
روایته که بچه بودم گریه میکردم، بابام منو میزاشت پشت پرده کرکره
انقدر گریه میکردم میمردم
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...