2018/07/13, 09:12 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2018/07/13, 09:18 AM، توسط siamak.m.h.)
(2018/07/12, 06:52 PM)Rezvan.A نوشته است: سلاممرسی رضوان جان
یه چیزی جدا ازین همه بحث منطقی دوستان
سیامک عزیز اصلا خانواده راحله جان از خداشونم باشه خواستگار خاص دامادشون باشه
تماااااام

.gif)
(2018/07/12, 08:52 PM)sms نوشته است: منم موافقم پای خانواده که میاد وسط اکثرا جواب نه میشهحالا که ما به خانوادش هم گفتیم، خودش موافقه باید ببینیم چطور میشه اونا رو راضی کرد.
خودمونیم دیگه منطقی نیست آدم دخترشو به یک نفر که بیماری داره بده حالا هر بیماری که باشه ...!
فقط دوست داشتن می تونه معادله رو بهم بزنه و جواب مثبت بگیری (چه از طرف مقابلت چه خانوادش)
اینجور جاها بهتره به طرف مقابل بگی و یک بار پیش دکتری که تحت نظرش هستی بری تنهایی از روند بیماریت اطلاع داشته باشه
ببین خب هر بیماری دیگهای بود اونا راحت تر کنار میومدن، اگر دیابت یا فشار خون یا مشکل قلبی بود اینجوری نمیکردن، ام اس اسمش بزرگه همه رو میترسونه

(2018/07/13, 12:23 AM)hadisss نوشته است: حالا برا من برعکس این موضوع اتفاق افتاداینم یه جورشه، بنظرم اون پسر بخاطر خانوادش تا اونجا پیش رفته بود، وگرنه اگر خواست خودش بود و قلبی بود وایمیستاد جا نمیزد.
فامیل بودیم و خانواده ش میدونستن و راضی بودن.
من از این روند و اینجور آشنایی سنتی راضی نبودم اما خب دیگه پیش اومد.
یه شب اومدن و خواستگاری اولیه انجام شده بود و حرفامون رو زدیم
قرار شد بازم صحبتها مدتی ادامه داشته باشه
پسره هم اولش که شنید ام اس رو راضی بود و صحبتهامون رو کردیم
یکماهی و اندی با هم حرف زدیم زیر نظارت خانوادمون
حالا نمیدونم بگم ام اس نمی دونم بگم چی
دیگه وقتی قطعی شد پاشن خواستگاری رسمی بیان پسره گفت نه من نمیام منصرف شدم
تا شب قبلش هم داشتیم باهم حرف و قرار مدارامون رو میذاشتیم و اوکی بودیم با هم
یهو جا زد.....
===حدود دو ماه هم حرفامون رو زده بودیم
خوانوادش زنگ زدن عذرخواهی و ... و کلی احساس ناراحتی از کار پسرشون
و من فقط مونده بودم خب ینی پسره چرا خودش معرفت نداشت لااقل دلیلو بهم بگه
فقط میدونم کلی حرف عاشقونه دروغ و قرارای دروغ و برنامه های دروغ بهم گفت و رفت...
من که همون شب گذشتم و اصراری نکردم که حتی ببینم چرا
سختبش اینجا بود به خانواده م بگم چرا پسره جا زد یهو
به قول دکترم که میگه هر کسی شایسته شما نیس و هر کسی نمیتونه درک کنه بیماریتون رو
اون بخش از فامیلامون الان دیگه رو ندارن توی روی ما نگاه کن و خجالت زدن. قشنگ دیدم همچین حالاتی رو ازشون
فکرشو نکن، امیدوارم خدا عاقبت هممونو بخیر کنه