2009/11/21, 07:10 PM
بینایی قدرت دیدن محیط اطراف است. اعضای بینایی چشم ها هستند. شعاع های نوری که به هر چشم وارد می شود، به وسیله قرنیه و عدسی متمرکز شده ، روی شبکیه می افتند و یک تصویر وارونه بر روی آن تشکیل می دهند. سلول های شبکیه این تصویر را به تکان های الکتریکی تبدیل �می کنند که از طریق عصب بینایی به مغز می روند و در آنجا رمزگشایی شده باعث بینایی می شوند. عنبیه اندازه مردمک را تغییر داده، مقدار نوری را که به شبکیه می رسد کنترل می کند. بینایی از طریق شکل، رنگ، اندازه، حرکت و فاصله اشیاء دریافت می شود. بینایی بیش از دیگر حواس اطلاعات دقیق و گسترده از محیط بدست می آورد.
اطلاعات جمع آوری شده توسط یک شخص نابینا در فضای باز محدود به دایره ای به شعاع بیست تا یک صد پا می شود. با داشتن بینایی، همین شخص می توانست ستاره ها را ببیند. فرد نابینای با استعداد در منطقه ای که برای او آشناست میانگین حداکثر سرعتش محدود به دو یا سه مایل ساعت می شود.
چشم ها برای انسان وظیفه های بسیار زیادی انجام می دهند، این توانایی ها به او امکان می دهند تا:
1- � �غذاها، دوستان، و وضعیت جسمی بسیاری از مواد را از یک فاصله تشخیص دهد.
2- � �در هر مکان قابل تصور حرکت کند و از موانع دوری جوید.
3- � �در ساختن ابزار، آراستن خود و دیگران، ارزیابی تظاهرات خارجی و جمع آوری اطلاعات نسبت به حالات عاطفی دیگران کمک کند.
چشم ها معمولا به عنوان وسیله اصلی جمع آوری اطلاعات مورد توجه قرار می گیرد. با این حال با توجه به اهمیت نقش آنها به عنوان « جمع آوری کننده های اطلاعات » نباید فایده و کارآیی آنها را به عنوان حاملین اطلاعات نادیده گرفت. به عنوان مثال، یک نگاه می تواند نقش تنبیه کننده، تشویق کننده و یا حالت غلبه و تسلط داشته باشد. اندازه مردمک چشم می تواند معرف علاقه و یا بی رغبتی باشد (تی هال، ادوارد، 1385، ص 85).
بینایی به عنوان عاملی هم نشست ( ترکیب کننده )
انسان از طریق مشاهده یاد می گیرد و آنچه یاد می گیرد بر آنچه می بیند تأثیر می گذارد. این توانایی سازگاری زیادی در انسان ایجاد کرده و او را قادر می کند از دریافت ها و تجربیات خود در گذشته بهره برداری کند. اگر حاصل مشاهده در انسان موجب یادگیری نشود، بهر �حال برای بهره برداری از محیط اطراف، همیشه مؤثر بوده و بشر در غیر این صورت در مقابل موجوداتی که قدرت بهره وری از محیط اطراف را دارند بی دفاع می ماند. توانایی انسان در تشخیص میزان بهره وری از محیط اطراف نشان می دهد که انسان ادراک خود را در نتیجه یادگیری تغییر می دهد. انسان در حرکت خود در فضا، برای تثبیت جهان دیداری خود وابسته به پیام های در یافت شده از طریق بدنش می باشد. بدون چنین پس خورند بدنی بسیاری از افراد تماس خود را با واقعیت از دست داده و دچار توهم می شوند. اهمیت احساس در حرکت به عنوان عامل تصحیح کننده عملکرد بینایی به صورت تجربه ای در یک زمان بعدها توسط آدلبرت ایمز (Adelbert Ames) فقید و سایر روانشناسان تعاملی به نمایش گذارده شد. در یک اتاق به شکل نا منظم که به نظر چها رگوش �می آمد، به چند نفر تکه چوبی داده شد و به آنها گفته شد تا چوب را به نقطه ای در کنار پنجره بزنند. در تلاش های اولیه مطلقا علامت را گم می کردند. به تدریج که آموختند هدف گیریهایشان �را تصحیح کنند و توانستند با نوک چوب به هدف بزنند، اتاق را هم نه به صورت مکعب بلکه به شکل واقعی یعنی کج و معوج می دیدند. یک تفاوت و مثال شخصی تر این موضوع را می توان در مورد کوهی عنوان کرد که با یک بار صعود به آن، به هیچ وجه شبیه به آنچه در اول به نظر می رسید نخواهد بود (تی هال، ادوارد، 1385، صص 86-87).
زبان شناسان اغلب ادعا می کنند که به هنگام تجزیه و تحلیل و ثبت دقیق و هماهنگ جزئیات صدای افراد، اغلب نشان دادن تمایز بین صداهای بعضی از افراد بسیار مشکل می شود. برای مسافرانی که در ساحل یک کشور خارجی پیاده می شوند، تجربه ای معمولی است وقتی در می یابند زبان آنانی را که در کشور خود یاد گرفته اند، نمی توانند بفهمند. صدای مردم آن کشور هیچ شباهتی به صدای معلم آنها ندارد! و این موضوع می تواند باعث تشویش خاطر آنها شود. هر کسی که خودش را در بین افرادی که به زبان کاملا نا آشنای دیگری صحبت می کند، ببیند، به خوبی می داند که در ابتدا تنها صداهای گنگ و غیر مجزا و غیر قابل تشخیص به گوش او می رسد و تنها بعد از مدت زمان معین اولین خطوط اصلی خام شروع به ظاهر شدن می کنند. و زمانی که زبان بیگانه به خوبی یاد گرفته شد، قدرت تفسیر گسترده ای از وقایع و پیشامدها برای شخص ایجاد می شود و بسیاری از سخنان که قبلا نا مفهوم بودند اکنون قابل فهم می شوند.
قبول این نطریه که صحبت و درک سخنان یک فرایند ترکیبی است، سهل تر از قبول این عقیده است �که بینایی یک حس ترکیب کننده است، چرا که آگاهی ما از عملکرد یک دید فعال بسیار کمتر از نقش صحبت کردن فعال می باشد. هیچ کس در مورد اینکه چگونه بایستی « ببیند » نمی اندیشد. بنابراین اگر این نظریه را قبول کنیم، بسیاری از پدیده ها بیشتر از آنچه در لوای یک اندیشه قدیمی ممکن بود، تشریح پذیر شوند؛ تصور گسترده تری از یک « واقعیت » پایدار و یکسان بر روی یک سیستم بینایی دریافت کننده پذیرا ثبت می شود، به طوری که آنچه مشاهده می گردد، برای تمام افراد یکسان بوده و بنابراین می تواند به عنوان یک نقطه مرجع جهانی مورد استفاده قرار گیرد.
تصور اینکه در جهان هیچ در نفری را نمی توان یافت که به هنگام استفاده فعال از چشمهایشان در شرایط عادی دارای �قدرت دید دقیقا برابری باشند، برای برخی از افراد تکان دهنده و حیرت آور می نماید. چرا که این موضوع بیانگر این حقیقت است که تمام افراد به یک صورت با جهان اطراف خود ارتباط بر قرار نمی کنند. اما به هر حال بدون تشخیص این تفاوت ها، فرایند انتقال از یک جهان ادراکی به جهان ادراکی دیگر امکانپذیر نیست. مسلما فاصله بین جهان های ادراکی دارای فرهنگ های یکسان مسلما بسیار کمتر از فاصله بین جهان های ادراکی دو فرد دارای فرهنگ های متفاوت است، اما با تمام این ها، این فاصله اندک هم مشکل ایجاد می کند.
افراد اعم از مرد یا زن معمولا یاد می گیرند تا چشم هایشان را به صورت های کاملا متفاوتی به کار بگیرند. گواه بارز این مدعا این است که افرادی که در فرهنگ های مختلف بار می آیند و رشد می کنند، در جهان های ادراکی و حسی کاملا متفاوتی زندگی می کنند و این موضوع را می توان با توجه به شیوه جهت گیری آنها در فضا، و چگونگی حرکت آنها از یک مکان به مکان دیگر دریافت (تی هال، ادوارد، 1385، صص89-90).
رفتار چشم
مطالعه رفتار چشم افراد تناقضات جالب توجهی را بین دو فرهنگ آشکار می سازد. انگلیسی ها که در آمریکا به سر می برند نه تنها زمانی که می خواهند تنها باشند دچار مشکل می شوند بلکه در روابط خود با افراد هم مسائلی دارند. آنها هیچ گاه با اطمینان نمی دانند که نحوه گوش دادن یک آمریکایی به چه ترتیب است. از طرف دیگر ما هم نمی دانیم که یک انگلیسی چگونه ما را درک می کند بسیاری از این ابهامات در روابط افراد ناشی از تفاوت در نحوه استفاده از چشم هاست. به فرد انگلیسی آموزش داده می شود تا در صورت داشتن وظیفه ای و نبودن مانعی در بین، نشانه ای از ادب و نزاکت است که با دقت خاص به صحبت دیگران گوش کند. برای نشان دادن اینکه صحبت ها را درک می کند، نه سر خود را تکان می دهد و نه سر و صدایی می کند. برای اینکه به شما بفهماند به حرف هایتان گوش می داده، چشم هایش را بر هم می زند. از طرف دیگر به آمریکایی ها آموزش داده می شود هیچ گاه به کسی خیره نشوند و ما موقعی مستقیما و به طور ثابت به چشمهای شخص دیگر نگاه می کنیم که می خواهیم مطمئن شویم که در او نفوذ کرده ایم. نگاه آمریکایی به هم صحبت خود بعضا از یک چشم به چشم دیگر او تغییر مکان می دهد و حتی ممکن است برای مدتی دید وی به کلی از روی صورت او به جای دیگری متوجه شود. رفتار خاص دیگر انگلیسی ها به هنگام گوش دادن به صحبت دیگران این است که در فاصله اجتماعی چشمها همواره ثابت و بدون تحرک باقی می مانند، به طوریکه به هر چشمی که نگاه شود ظاهر نگاه کاملا متوجه شماست ( تی هال، ادوارد، 1385، ص 92). �
مسئله اصلی در درک دیداری آن چیزی است که مردم می بینند نه انتقال محرک شبکیه (یعنی تصویر روی شبکیه). این نشان �می دهد که تفاوت های فردی مشخص روی ادراک تصویری تأثیر دارند. همچنین عوامل دیگری به عنوان مثال شخصیت، سبک های شناختی، جنس، شغل، سن، ارزش ها، نگرش ها، انگیزه ها و باورها وجود دارند که بر چگونگی درک ما از چیزها تأثیر دارند.
ما چیزها را آن گونه که هستند نمی بینیم بلکه آنطور که ما هستیم، می بینیم. دیدن امر ذهنی است، هر کدام از ما جهان را به طور متفاوت می بیند. همین طور دیدن امری فعال است، چشم ها و مغز ما جهانی را که می بینیم، می سازد
می توان گفت بینایی جزء حواسی است که در مدرنیته قوت گرفت. انسان مدرن نسبت به انسان های اولیه و جوامع بدوی بیشتر از حس بینایی خود استفاده می کند. در حالیکه انسان های اولیه از حواس دیگر مثل بویایی و لامسه برای پیدا کردن غذا یا رد پا استفاده می کردند. اما انسان مدرن بیشتر از دیدن بهره می گیرد مخصوصا در فضای محدود شهر افراد با چشم های خود ارتباط برقرار می کنند و اطلاعات جمع آوری می کنند. با اینکه این دیدن از عمق کمتری بر خوردار است حتی ممکن است افراد به چیزهای بسیاری نگاه کند ولی معنای واقعی آن را دریافت نکند. فضای دیداری انسان ها بسیار گسترده و متنوع است. بیلبردها ، پوسترها، ساختمان ها،عکس ها، فیلم ، نقاشی و... همه حس بینایی را به کار می گیرند. حتی آنچه که افراد می بینند و برای آنها جنبه عینیت دارد سبک زندگی را تشکیل می دهد.
اهمیت حس بینایی را می توان در سطح زبانی هم بررسی کرد. در طول روز بارها از ضرب المثل ها، کنایات و اصطلاحاتی که کلماتی مانند چشم، دیدن و نگاه کردن درآن ها وجود دارد استفاده می کنیم. ضرب المثل هایی مانند نگاه چپ کردن، نگاه خود را دزدیدن، چشم تو چشم شدن، چشم تنگ، ببینیم و تعریف کنیم و...
به هر حال چشم ها وسیله و ابزار مهمی برای مردم شناس �در جمع آوری اطلاعات، ارزیابی آنها، تفسیر و حتی نشان دادن و بیان اطلاعات هستند.
منابع
- � �تی هال، ادوارد، 1385، بعد پنهان، ترجمه دکتر منوچهر طبیبیان، انتشارات دانشگاه تهران
- � �برجر، جان، 1380، درباره نگریستن، ترجمه فیروزه مهاجر، انتشارات آگه
اطلاعات جمع آوری شده توسط یک شخص نابینا در فضای باز محدود به دایره ای به شعاع بیست تا یک صد پا می شود. با داشتن بینایی، همین شخص می توانست ستاره ها را ببیند. فرد نابینای با استعداد در منطقه ای که برای او آشناست میانگین حداکثر سرعتش محدود به دو یا سه مایل ساعت می شود.
چشم ها برای انسان وظیفه های بسیار زیادی انجام می دهند، این توانایی ها به او امکان می دهند تا:
1- � �غذاها، دوستان، و وضعیت جسمی بسیاری از مواد را از یک فاصله تشخیص دهد.
2- � �در هر مکان قابل تصور حرکت کند و از موانع دوری جوید.
3- � �در ساختن ابزار، آراستن خود و دیگران، ارزیابی تظاهرات خارجی و جمع آوری اطلاعات نسبت به حالات عاطفی دیگران کمک کند.
چشم ها معمولا به عنوان وسیله اصلی جمع آوری اطلاعات مورد توجه قرار می گیرد. با این حال با توجه به اهمیت نقش آنها به عنوان « جمع آوری کننده های اطلاعات » نباید فایده و کارآیی آنها را به عنوان حاملین اطلاعات نادیده گرفت. به عنوان مثال، یک نگاه می تواند نقش تنبیه کننده، تشویق کننده و یا حالت غلبه و تسلط داشته باشد. اندازه مردمک چشم می تواند معرف علاقه و یا بی رغبتی باشد (تی هال، ادوارد، 1385، ص 85).
بینایی به عنوان عاملی هم نشست ( ترکیب کننده )
انسان از طریق مشاهده یاد می گیرد و آنچه یاد می گیرد بر آنچه می بیند تأثیر می گذارد. این توانایی سازگاری زیادی در انسان ایجاد کرده و او را قادر می کند از دریافت ها و تجربیات خود در گذشته بهره برداری کند. اگر حاصل مشاهده در انسان موجب یادگیری نشود، بهر �حال برای بهره برداری از محیط اطراف، همیشه مؤثر بوده و بشر در غیر این صورت در مقابل موجوداتی که قدرت بهره وری از محیط اطراف را دارند بی دفاع می ماند. توانایی انسان در تشخیص میزان بهره وری از محیط اطراف نشان می دهد که انسان ادراک خود را در نتیجه یادگیری تغییر می دهد. انسان در حرکت خود در فضا، برای تثبیت جهان دیداری خود وابسته به پیام های در یافت شده از طریق بدنش می باشد. بدون چنین پس خورند بدنی بسیاری از افراد تماس خود را با واقعیت از دست داده و دچار توهم می شوند. اهمیت احساس در حرکت به عنوان عامل تصحیح کننده عملکرد بینایی به صورت تجربه ای در یک زمان بعدها توسط آدلبرت ایمز (Adelbert Ames) فقید و سایر روانشناسان تعاملی به نمایش گذارده شد. در یک اتاق به شکل نا منظم که به نظر چها رگوش �می آمد، به چند نفر تکه چوبی داده شد و به آنها گفته شد تا چوب را به نقطه ای در کنار پنجره بزنند. در تلاش های اولیه مطلقا علامت را گم می کردند. به تدریج که آموختند هدف گیریهایشان �را تصحیح کنند و توانستند با نوک چوب به هدف بزنند، اتاق را هم نه به صورت مکعب بلکه به شکل واقعی یعنی کج و معوج می دیدند. یک تفاوت و مثال شخصی تر این موضوع را می توان در مورد کوهی عنوان کرد که با یک بار صعود به آن، به هیچ وجه شبیه به آنچه در اول به نظر می رسید نخواهد بود (تی هال، ادوارد، 1385، صص 86-87).
زبان شناسان اغلب ادعا می کنند که به هنگام تجزیه و تحلیل و ثبت دقیق و هماهنگ جزئیات صدای افراد، اغلب نشان دادن تمایز بین صداهای بعضی از افراد بسیار مشکل می شود. برای مسافرانی که در ساحل یک کشور خارجی پیاده می شوند، تجربه ای معمولی است وقتی در می یابند زبان آنانی را که در کشور خود یاد گرفته اند، نمی توانند بفهمند. صدای مردم آن کشور هیچ شباهتی به صدای معلم آنها ندارد! و این موضوع می تواند باعث تشویش خاطر آنها شود. هر کسی که خودش را در بین افرادی که به زبان کاملا نا آشنای دیگری صحبت می کند، ببیند، به خوبی می داند که در ابتدا تنها صداهای گنگ و غیر مجزا و غیر قابل تشخیص به گوش او می رسد و تنها بعد از مدت زمان معین اولین خطوط اصلی خام شروع به ظاهر شدن می کنند. و زمانی که زبان بیگانه به خوبی یاد گرفته شد، قدرت تفسیر گسترده ای از وقایع و پیشامدها برای شخص ایجاد می شود و بسیاری از سخنان که قبلا نا مفهوم بودند اکنون قابل فهم می شوند.
قبول این نطریه که صحبت و درک سخنان یک فرایند ترکیبی است، سهل تر از قبول این عقیده است �که بینایی یک حس ترکیب کننده است، چرا که آگاهی ما از عملکرد یک دید فعال بسیار کمتر از نقش صحبت کردن فعال می باشد. هیچ کس در مورد اینکه چگونه بایستی « ببیند » نمی اندیشد. بنابراین اگر این نظریه را قبول کنیم، بسیاری از پدیده ها بیشتر از آنچه در لوای یک اندیشه قدیمی ممکن بود، تشریح پذیر شوند؛ تصور گسترده تری از یک « واقعیت » پایدار و یکسان بر روی یک سیستم بینایی دریافت کننده پذیرا ثبت می شود، به طوری که آنچه مشاهده می گردد، برای تمام افراد یکسان بوده و بنابراین می تواند به عنوان یک نقطه مرجع جهانی مورد استفاده قرار گیرد.
تصور اینکه در جهان هیچ در نفری را نمی توان یافت که به هنگام استفاده فعال از چشمهایشان در شرایط عادی دارای �قدرت دید دقیقا برابری باشند، برای برخی از افراد تکان دهنده و حیرت آور می نماید. چرا که این موضوع بیانگر این حقیقت است که تمام افراد به یک صورت با جهان اطراف خود ارتباط بر قرار نمی کنند. اما به هر حال بدون تشخیص این تفاوت ها، فرایند انتقال از یک جهان ادراکی به جهان ادراکی دیگر امکانپذیر نیست. مسلما فاصله بین جهان های ادراکی دارای فرهنگ های یکسان مسلما بسیار کمتر از فاصله بین جهان های ادراکی دو فرد دارای فرهنگ های متفاوت است، اما با تمام این ها، این فاصله اندک هم مشکل ایجاد می کند.
افراد اعم از مرد یا زن معمولا یاد می گیرند تا چشم هایشان را به صورت های کاملا متفاوتی به کار بگیرند. گواه بارز این مدعا این است که افرادی که در فرهنگ های مختلف بار می آیند و رشد می کنند، در جهان های ادراکی و حسی کاملا متفاوتی زندگی می کنند و این موضوع را می توان با توجه به شیوه جهت گیری آنها در فضا، و چگونگی حرکت آنها از یک مکان به مکان دیگر دریافت (تی هال، ادوارد، 1385، صص89-90).
رفتار چشم
مطالعه رفتار چشم افراد تناقضات جالب توجهی را بین دو فرهنگ آشکار می سازد. انگلیسی ها که در آمریکا به سر می برند نه تنها زمانی که می خواهند تنها باشند دچار مشکل می شوند بلکه در روابط خود با افراد هم مسائلی دارند. آنها هیچ گاه با اطمینان نمی دانند که نحوه گوش دادن یک آمریکایی به چه ترتیب است. از طرف دیگر ما هم نمی دانیم که یک انگلیسی چگونه ما را درک می کند بسیاری از این ابهامات در روابط افراد ناشی از تفاوت در نحوه استفاده از چشم هاست. به فرد انگلیسی آموزش داده می شود تا در صورت داشتن وظیفه ای و نبودن مانعی در بین، نشانه ای از ادب و نزاکت است که با دقت خاص به صحبت دیگران گوش کند. برای نشان دادن اینکه صحبت ها را درک می کند، نه سر خود را تکان می دهد و نه سر و صدایی می کند. برای اینکه به شما بفهماند به حرف هایتان گوش می داده، چشم هایش را بر هم می زند. از طرف دیگر به آمریکایی ها آموزش داده می شود هیچ گاه به کسی خیره نشوند و ما موقعی مستقیما و به طور ثابت به چشمهای شخص دیگر نگاه می کنیم که می خواهیم مطمئن شویم که در او نفوذ کرده ایم. نگاه آمریکایی به هم صحبت خود بعضا از یک چشم به چشم دیگر او تغییر مکان می دهد و حتی ممکن است برای مدتی دید وی به کلی از روی صورت او به جای دیگری متوجه شود. رفتار خاص دیگر انگلیسی ها به هنگام گوش دادن به صحبت دیگران این است که در فاصله اجتماعی چشمها همواره ثابت و بدون تحرک باقی می مانند، به طوریکه به هر چشمی که نگاه شود ظاهر نگاه کاملا متوجه شماست ( تی هال، ادوارد، 1385، ص 92). �
مسئله اصلی در درک دیداری آن چیزی است که مردم می بینند نه انتقال محرک شبکیه (یعنی تصویر روی شبکیه). این نشان �می دهد که تفاوت های فردی مشخص روی ادراک تصویری تأثیر دارند. همچنین عوامل دیگری به عنوان مثال شخصیت، سبک های شناختی، جنس، شغل، سن، ارزش ها، نگرش ها، انگیزه ها و باورها وجود دارند که بر چگونگی درک ما از چیزها تأثیر دارند.
ما چیزها را آن گونه که هستند نمی بینیم بلکه آنطور که ما هستیم، می بینیم. دیدن امر ذهنی است، هر کدام از ما جهان را به طور متفاوت می بیند. همین طور دیدن امری فعال است، چشم ها و مغز ما جهانی را که می بینیم، می سازد
می توان گفت بینایی جزء حواسی است که در مدرنیته قوت گرفت. انسان مدرن نسبت به انسان های اولیه و جوامع بدوی بیشتر از حس بینایی خود استفاده می کند. در حالیکه انسان های اولیه از حواس دیگر مثل بویایی و لامسه برای پیدا کردن غذا یا رد پا استفاده می کردند. اما انسان مدرن بیشتر از دیدن بهره می گیرد مخصوصا در فضای محدود شهر افراد با چشم های خود ارتباط برقرار می کنند و اطلاعات جمع آوری می کنند. با اینکه این دیدن از عمق کمتری بر خوردار است حتی ممکن است افراد به چیزهای بسیاری نگاه کند ولی معنای واقعی آن را دریافت نکند. فضای دیداری انسان ها بسیار گسترده و متنوع است. بیلبردها ، پوسترها، ساختمان ها،عکس ها، فیلم ، نقاشی و... همه حس بینایی را به کار می گیرند. حتی آنچه که افراد می بینند و برای آنها جنبه عینیت دارد سبک زندگی را تشکیل می دهد.
اهمیت حس بینایی را می توان در سطح زبانی هم بررسی کرد. در طول روز بارها از ضرب المثل ها، کنایات و اصطلاحاتی که کلماتی مانند چشم، دیدن و نگاه کردن درآن ها وجود دارد استفاده می کنیم. ضرب المثل هایی مانند نگاه چپ کردن، نگاه خود را دزدیدن، چشم تو چشم شدن، چشم تنگ، ببینیم و تعریف کنیم و...
به هر حال چشم ها وسیله و ابزار مهمی برای مردم شناس �در جمع آوری اطلاعات، ارزیابی آنها، تفسیر و حتی نشان دادن و بیان اطلاعات هستند.
منابع
- � �تی هال، ادوارد، 1385، بعد پنهان، ترجمه دکتر منوچهر طبیبیان، انتشارات دانشگاه تهران
- � �برجر، جان، 1380، درباره نگریستن، ترجمه فیروزه مهاجر، انتشارات آگه