من یه روز از خواب پاشدم چشام 10 دقیقه نمیدید بعد دیدم به دست اومد ولی 2 بینی شدید داشتم تا بعد از کلی دکتر رفتن و آزمایش دکترم خیلی راحت بهم گفت ام اس داری...منم یه نگاه مبهوت کردم گفتم آهان خیلی ممنونم بعد هم که شروع کرد دفترچه بیمه ام رو پر کردن خلاصه یه وانت میتونستم بگیرم داروهام رو ببرم 5 روز کورتون داشتم و اینا تو اون 5 روز خیلی فشار روم بود ولی از اونجایی که من خیلی بلام زود خودم رو جمع کردم و الانم سر کارم نشستم
خیلیییییی خوب بود برکلا به روحیت
بچه ها نمیدونم چرا همه رو برای پالس تراپی تو بیمارستان بستری کردند من رفتم سرم و چیزهام رو گرفتم بعد هم رفتم بیمارستان کیان 3ساعت اونجا دراز کشیدم برام زدن 5 روز کورتون تراپی داشتم همینطوری میزدم و مثل بچه پرروها میومدم خونه
(2015/07/28, 07:03 PM)mahdi1004 نوشته است:(2015/07/27, 08:28 PM)سمیرا67 نوشته است: اول بار دکتر بهم گفت دخترم مغزت یکمی التهاب داره منم گفتم نه بابا؟پس اونکه میگن کلش باد داره منم بعد که گفت ms من
ولی خیلی زود جمعش کردم چون بابام پشت در منتظرم بود.بازم اینطوری اومدم بیرون به بابام گفتم باید بستری بشم یکم کم خونی شدید دارم مغزمو ملتهب کرده بستری شدم بیمارستان وپالس تراپی و....مرخص شدم .تاااااااااااااا زمان تشکیل پرونده برای گرفتن سینووکس که مسئولش صدا زد سمیرا...داروی ms وبابام شنید اونوقت بابام من درعرض چند ثانیه موزاییک های زیر پام خیس شد از اشک وشد آنچه شد الان من این روزا ms من خلاصه حالشو گرفتم نمیذارم نفس بکشه
وهمچنان ms خر است
با این جمله آخرش کاملا موافقم عالی گفتی
خیلیییییی خوب بود برکلا به روحیت
(2015/07/27, 10:10 PM)یاسی نوشته است: اول که نمیدونستم ام اس دارم چشمم تارشده بود
پیش 2تادکترچشم رفتم دومی گفت چیزی دیده نمیشه فرستادپیش فوق تخصص شبکیه
اون بهم گفت عصب چشمم ورم کرده فرستادمنو پیش مغزواعصاب همه این دکترارو توی 2و3ساعت رفتم بعد دکترواسم ام ارای نوشت ونوارچشم
بعدفهمیدکه ام اس دارم
روی دیوارمطب که نوشته درباره ام اس بود بهم گفت اونو خوندی گفتم نه گفتش که من میتونم به زندگی ادامه بدم درس بخونم .....
بعدگفت ام اس دارم اونموقعه شوکه شدم نمیفهمیدم چی میگه دکتر بعد که رفتم داروخونه کورتن بگیرم برم بیمارستان تازه فهمیدم که چه خبره
چقدرگریه کردم توی داروخونه همه منو نگاه میکردن اشکام همینجورمیریخت
اماهمون بوددیگه تموم شد الان ام اس به من کاری نداره که
بچه ها نمیدونم چرا همه رو برای پالس تراپی تو بیمارستان بستری کردند من رفتم سرم و چیزهام رو گرفتم بعد هم رفتم بیمارستان کیان 3ساعت اونجا دراز کشیدم برام زدن 5 روز کورتون تراپی داشتم همینطوری میزدم و مثل بچه پرروها میومدم خونه