2016/07/12, 08:26 PM
نمیدونستم اینو توی درد دل ها بنویسم یا خاطرات !
ولی باید بنویسم که یادم نره همچین دکترهایی رو !
حدود 6-7 سال قبل از تشخیص ام اس (کمتر یا بیشترش رو یادم نیس) توی MRI مغزم هیچ پلاکی نبود، سال بعدش توی MRI نخاع گردنی یه پلاک دیده شد. البته من الان میگم پلاک ، اون موقع نمیدونستم چیه، ولی فهمیده بودم که یه چیز غیر عادی وجود داره !
پیش یه دکتر رفتم گفت بله این یه بیماریه که میره و میاد ، برای بررسی بیشتر بیا فلان بیمارستان تا آزمایشات و... انجام بشه . من اومدم بیرون و هیچی دیگه برام مهم نبود ، زندگی رو تموم شده دیدم و از خدا گله داشتم که این زندگی چی بود که منو آوردی تا تحملش کنم و آخرشم ذره ذره آب بشم و با زجر بمیرم ؟! ( واقعا برای خودم متاسفم که همش ای ال اس جلو چشمم بود به جای ام اس !)
بعدش نمیدونم به خانواده گفتم یا نه ، یادم نیس واقعا ! چون بعد از اون به فکر افتادم برم پیش یه دکتر دیگه ببینم اون چی میگه ! شاید خانواده گفتن به فلانی هم گفتن ام اسه ولی نداشت ، باور نکن حرف این دکترا رو !
منم رفتم بیمارستان پیش یه دکتر دیگه که با وجود اون پلاک گفت هیچیت نیست ، گفتم تو گردنم هیچی نیست ؟ گفت نخیر مغزت مشکل داره نه گردنت ! اشکم جاری شد . گفت از اعصابته و ...!
حالا چیزی که باعث شد اینا رو بنویسم این بود که چند روز پیش که نسخه دارو نداشتم مجبور شدم برم پیش همون دکتر ، البته چهره ش رو یادم نبود فقط اسمش یادم بود ! گفت اگه تحت نظر دکتر دیگه ای هستی چرا اومدی اینجا ؟ گفتم دارو ... ، نذاشت حرفم تموم شه گفت حرف منو جواب نمیدی میگم چرا اومدی ؟! خلاصه دستیار رزیدنتش نوشت برام . منم بعدش به دکتره گفتم شما 13-14سال پیش اینجا بودین ؟ با بی میلی گفت یادم نیس ! گفتم شما ام اس منو تشخیص ندادین ! گفت چه اشکالی داره ؟ گفتم توی ام آر آی گردنم پلاک بود ، ام اس داشتم ، گفت خوب باشه ! چه اشکالی داره ؟ اون با عصبانیت میگفت منم گفتم توی روند بیماری اشکالی نداره دیر تشخیص داده بشه ؟ گفت نخیر !
نمیدونم این آدم عصبانی بی تشخیص چطور شده پزشک مغز و اعصاب ؟
گاهی فکر میکنم اگه همون موقع تشخیص و دارو شروع میشد مغزم پلاک دار نمیشد و شاید در همون مرحله باقی میموند !
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که به منشیه گفتم این پزشک بد اخلاق و بدیه !
ولی باید بنویسم که یادم نره همچین دکترهایی رو !
حدود 6-7 سال قبل از تشخیص ام اس (کمتر یا بیشترش رو یادم نیس) توی MRI مغزم هیچ پلاکی نبود، سال بعدش توی MRI نخاع گردنی یه پلاک دیده شد. البته من الان میگم پلاک ، اون موقع نمیدونستم چیه، ولی فهمیده بودم که یه چیز غیر عادی وجود داره !
پیش یه دکتر رفتم گفت بله این یه بیماریه که میره و میاد ، برای بررسی بیشتر بیا فلان بیمارستان تا آزمایشات و... انجام بشه . من اومدم بیرون و هیچی دیگه برام مهم نبود ، زندگی رو تموم شده دیدم و از خدا گله داشتم که این زندگی چی بود که منو آوردی تا تحملش کنم و آخرشم ذره ذره آب بشم و با زجر بمیرم ؟! ( واقعا برای خودم متاسفم که همش ای ال اس جلو چشمم بود به جای ام اس !)
بعدش نمیدونم به خانواده گفتم یا نه ، یادم نیس واقعا ! چون بعد از اون به فکر افتادم برم پیش یه دکتر دیگه ببینم اون چی میگه ! شاید خانواده گفتن به فلانی هم گفتن ام اسه ولی نداشت ، باور نکن حرف این دکترا رو !
منم رفتم بیمارستان پیش یه دکتر دیگه که با وجود اون پلاک گفت هیچیت نیست ، گفتم تو گردنم هیچی نیست ؟ گفت نخیر مغزت مشکل داره نه گردنت ! اشکم جاری شد . گفت از اعصابته و ...!
حالا چیزی که باعث شد اینا رو بنویسم این بود که چند روز پیش که نسخه دارو نداشتم مجبور شدم برم پیش همون دکتر ، البته چهره ش رو یادم نبود فقط اسمش یادم بود ! گفت اگه تحت نظر دکتر دیگه ای هستی چرا اومدی اینجا ؟ گفتم دارو ... ، نذاشت حرفم تموم شه گفت حرف منو جواب نمیدی میگم چرا اومدی ؟! خلاصه دستیار رزیدنتش نوشت برام . منم بعدش به دکتره گفتم شما 13-14سال پیش اینجا بودین ؟ با بی میلی گفت یادم نیس ! گفتم شما ام اس منو تشخیص ندادین ! گفت چه اشکالی داره ؟ گفتم توی ام آر آی گردنم پلاک بود ، ام اس داشتم ، گفت خوب باشه ! چه اشکالی داره ؟ اون با عصبانیت میگفت منم گفتم توی روند بیماری اشکالی نداره دیر تشخیص داده بشه ؟ گفت نخیر !
نمیدونم این آدم عصبانی بی تشخیص چطور شده پزشک مغز و اعصاب ؟

گاهی فکر میکنم اگه همون موقع تشخیص و دارو شروع میشد مغزم پلاک دار نمیشد و شاید در همون مرحله باقی میموند !
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که به منشیه گفتم این پزشک بد اخلاق و بدیه !

چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد