2015/08/23, 09:07 AM
من هم پزشـک و هم بيمـار هستم
مژگان قهاري متخصص مغز و اعصاب و فارغالتحصيل دانشگاه شهيد بهشتي از سال 87 به بيمارياماس مبتلا شد. وي در حال حاضر بهعنوان عضو هيئتعلمي انجمن اماس ايران فعاليت ميکند.
به گزارش شفا آنلاین، قهاري در اين مرکز مشاورههايي در مورد بيمارياماس، درمانها، داروها و سوالاتي که توسط بيماران مطرح ميشود، پاسخ ميدهد.وي در خصوص علت فعاليتش در انجمن اماس ميگويد:« بهعنوان يک پزشک از شرايط علمي مناسبي برخوردارم و از همه مهمتر بهعنوان يک بيمار مبتلا به اماس مشکلاتشان را درک کرده و سعي ميکنم در حد درست راهنماييشان کنم.
خانم قهاري ديدگاهتان نسبت به بيماري اماس، بعد از ابتلا به بيماري چه تغييري کرد؟
سال سوم دستياري مغز و اعصاب بودم که مبتلابه بيمارياماس شدم. بيماري که در حوزه تخصصي خودم بود. قبل از آن بيماراني که در درمانگاه ميديدم عمدتاً بخشي از آنها بيماران اماس بودند و من آن زمان هم وقتي بيماران جوان را ميديدم بسيار متأثر ميشدم.
براي من بيماري اماس، مانند بيماريهاي ديگر، تنها مسائل علمياش و تشخيص بيماري و درمان درست آن اهميت داشت.زماني که خودم با اين بيماري مواجه شدم، بيماري که هنوز علت مشخصي و درمان قطعي ندارد و بيماري صعبالعلاج محسوب ميشود و مبتلا شدن به آن در شرايطي که از الف تا ي آن را ميداني، شرايط را سختتر ميکرد و اين خود بيماري است که اهميت دارد و روي مسائل فرهنگي و خانوادگي و شغلي سايه مياندازد.
در آن دوره چه احساسي داشتيد؟
بيماري اماس حتي افراد عادي نيز که مبتلابه آن شدهاند حس خوبي ايجاد نميکند. حالا فکر کنيد من خودم متخصص بودم بههرحال تقدير الهي بود و من اين باور را دارم که خداوند وقتي امتحان سختي ميگيرد حتماً تحمل لازم را از قبل داده است.
ميتوانم بگويم چند ماه اول براي من خيلي سخت بود تا بتوانم با شرايط بيماري و وضعيت جديد زندگيام کنار بيايم ولي بعد چند ماه بهتدريج توانستم شرايط جديد را بپذيرم.
زماني که انسان بيمار ميشود، 4 مرحله را طي ميکند. اول انکار ميکند و قبول نميکند و ميگويد چيزي نيست.براي من اين دوره خيلي کوتاه بود چون رشته خودم بود و تمام علائم و شرايط ،ام آر آي و مشکلات تشخيصي را نميشد انکار کرد.دوم شرايطي هست که فرد خيلي ناراحت ميشود که براي همه پيش ميآيد و ربطي به سن، جنس، مذهب و غيره ندارد.
سوم شرايطي است که فرد از اين ناراحت است که چرا براي من اين اتفاق افتاد! چرا من دچار چنين بيماري بسيار فرق کرد، من در آخر دورهاي از افسردگي و اندوه عميق است که مرحلهبهمرحله ميرود تا به پذيرش بيماري برسد.
اين مسائل نيازمند زمان است و براي من اين مراحل شايد نزديک به يک سال طول کشيد. البته بگويم از آن طبابتي که مدنظرم بود فاصله گرفتم و بر اساس شرايطي که داشتم سعي کردم تا به بيماران اماس کمک کنم و چيزي را از آنها دريغ نکنم.
در اين مدت رابطهتان با همکاران و پزشکان چطور بود؟
بيماري من پيشرونده بود و بعد از فارغالتحصيلي بهصورت درمانگاهي کار ميکردم. دوستان همدورهاي هنوز با من در تماس هستند. من نيز بهواسطه ارتباطي که با انجمن اماس ايران دارم، در آنجا به بيماران مشاوره ميدهم و در سطوح علمي که شرکت ميکنم بسياري از همکارها را ميبينم. خوشبختانه فضاي مجازي حداقل براي من نقش مهمي داشت که در گروههايي که همکاران ازنظر علمي باهم در ارتباط بودند، در مورد مطالب بهروزي صحبت ميکردند که براي من خيلي قابلاستفاده و مفيد بود. از اين طريق تا حدودي ارتباط داشتم ولي بيماري باعث شد که مسير اصلي زندگيام خصوصاً روال درمان پزشکي بهعنوان يک پزشک خيلي تغيير کرد و من از اين راه فاصله گرفتم.
در حوزه کاريتان چه خللهايي را احساس کرديد؟
همانطور که ميبينيد افراد سختکوشي هستند.ساعات کار پزشکان خيلي طولاني است مخصوصاً پزشکهاي متخصص که در کلينيکها بيمارستانها و بخشهاي بستري کار ميکنند. بنابراين يک پزشک بايد سالم باشد بهخصوص رشته ما که مربوط به مغز و اعصاب است. شما بايد در شرايطي باشيد که بتوانيد بيمار را دقيق معاينه عصبي کنيد. البته خيلي از رشتهها معاينه محور هستند. فقط بحث تشخيص بيماري است.
من پزشک هستم. وقتي يک پزشک بيمار ميشود، خصوصاً بيماريهايي که نمود ظاهري دارند.مانند مشکل حرکتي که بيماري اماس براي من داشت و همين شرايط جسمي من باعث شد خيلي در مسائل حرفهاي خودم مشکل پيدا کنم و اين تقصير کسي نبود.شرايط جسمي من اجازه نميداد و خب يک بيمار اين انتظار را دارد که با يک پزشک سالم در تماس باشد. درواقع پزشک مسئوليت دارد و بايد توان آن را داشته باشد که بيماري را تشخيص و درمان مناسب آن را انجام دهد.
اما پزشکاني هستند که باوجود بيماري فعاليت دارند!
ببينيد بسياري از پزشکها هستند که بيماري مزمن دارند ولي کارشان را نيز انجام ميدهند اما ماهيت بيماري اماس بهطوري است که اگر پيشرونده باشد مشکلات حرکتي را به دنبال خواهد داشت.مثلاً من خودم اين مشکلات را دارم و روي ويلچر هستم و واقعاً توان بيش از 3 تا 4 ساعت فعاليت را ندارم و خسته ميشوم.از طرف ديگري ماهيت کار پزشکي اين است که اگر حتي در مطب حضور داشته باشيد، هم بايد همه بيمارها بهصورت دقيق معاينه شوند و بر اساس معاينات بيماري تشخيص داده ميشود. براي من ساعات طولاني کار و سختي کارهاي درمانگاهي دليلي بود تا تواني براي فعاليتهاي پزشکي نداشتم و از آنها بازماندم.اما بهنوبه خودم به بيماران اماس، هم بهعنوان يک پزشک و هم بهعنوان يک بيمار و همدرد فعاليتهايي را انجام دادم تا شايد در اين زمينه راهگشايي باشد و فکر ميکنم همين هم هست. در اين سالها با بيماران زيادي ارتباط عميق دارم و دوستان زيادي دارم و تمام تلاشم اين است که آنها را درست راهنمايي کنم تا با افزايش آگاهيشان آلام و مشکلاتشان کاهش يابد.
حالا که بحث از حضورتان در انجمن اماس ايران شد، کمي از فعاليتهايتان بگوييد.
من سال 87 بيمار شدم.در همان سال دستيار مغز و اعصاب بودم و دو سالي تا فارغالتحصيليام مانده بود.زماني که فارغالتحصيل شدم بهواسطه يکي از اساتيدم به نام خانم دکتر بلادي مقدم به انجمن اماس ايران معرفي شدم.
دکتر بلادي استادم بودند و بسيار زحمت کشيدند و توصيهاي که به من داشتند اين بود که حالا که يکسري مشکلات دارم ولي حداقل از محيط پزشکي جدا نشوم تا در اين محيط بتوانم حداقل کاري را براي کمک به بيماران انجام دهم.شايد خواست خدا بود که با شرايطي که برايم پيش آمد در مسير ديگري قرار گرفتم.حدود 5-4 سال است که کمک مستمري به انجمن اماس ايران دارم و سعي ميکنم سواد کمي که در حوزه پزشکي دارم در اختيار بيماراني که همدرد خودم هستند قرار دهم.
معمولاً پزشک معالج بيمار اين فرصت را ندارد که براي هر بيماري جزئيات را توضيح دهد و خيلي از سؤالات براي بيمار باقي ميماند و حالا انجمن اماس ايران بهنوعي پناهگاه بيماران اماس است.
آنها در مورد مشکلاتشان و بيماري و درمانهاي موجود به انجمن مراجعه ميکنند. ما سعي ميکنيم اين خلع را برايشان جبران کنيم و راهنماييهاي لازم را به بيماران بدهيم. چون ازلحاظ علمي تا حدودي شرايطش را دارم و بهعنوان يک بيمار بهطور عمده مشکلاتشان را درک ميکنم و سعي ميکنم در حد درست راهنماييشان کنم حتي بيماراني که از شهرستان تماس ميگيرند بهصورت تلفني آنها را راهنمايي ميکنم .
http://shafaonline.ir/fa/news/74226/%D9%...8%AA%D9%85
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۱:۱۲
مژگان قهاري متخصص مغز و اعصاب و فارغالتحصيل دانشگاه شهيد بهشتي از سال 87 به بيمارياماس مبتلا شد. وي در حال حاضر بهعنوان عضو هيئتعلمي انجمن اماس ايران فعاليت ميکند.
به گزارش شفا آنلاین، قهاري در اين مرکز مشاورههايي در مورد بيمارياماس، درمانها، داروها و سوالاتي که توسط بيماران مطرح ميشود، پاسخ ميدهد.وي در خصوص علت فعاليتش در انجمن اماس ميگويد:« بهعنوان يک پزشک از شرايط علمي مناسبي برخوردارم و از همه مهمتر بهعنوان يک بيمار مبتلا به اماس مشکلاتشان را درک کرده و سعي ميکنم در حد درست راهنماييشان کنم.
خانم قهاري ديدگاهتان نسبت به بيماري اماس، بعد از ابتلا به بيماري چه تغييري کرد؟
سال سوم دستياري مغز و اعصاب بودم که مبتلابه بيمارياماس شدم. بيماري که در حوزه تخصصي خودم بود. قبل از آن بيماراني که در درمانگاه ميديدم عمدتاً بخشي از آنها بيماران اماس بودند و من آن زمان هم وقتي بيماران جوان را ميديدم بسيار متأثر ميشدم.
براي من بيماري اماس، مانند بيماريهاي ديگر، تنها مسائل علمياش و تشخيص بيماري و درمان درست آن اهميت داشت.زماني که خودم با اين بيماري مواجه شدم، بيماري که هنوز علت مشخصي و درمان قطعي ندارد و بيماري صعبالعلاج محسوب ميشود و مبتلا شدن به آن در شرايطي که از الف تا ي آن را ميداني، شرايط را سختتر ميکرد و اين خود بيماري است که اهميت دارد و روي مسائل فرهنگي و خانوادگي و شغلي سايه مياندازد.
در آن دوره چه احساسي داشتيد؟
بيماري اماس حتي افراد عادي نيز که مبتلابه آن شدهاند حس خوبي ايجاد نميکند. حالا فکر کنيد من خودم متخصص بودم بههرحال تقدير الهي بود و من اين باور را دارم که خداوند وقتي امتحان سختي ميگيرد حتماً تحمل لازم را از قبل داده است.
ميتوانم بگويم چند ماه اول براي من خيلي سخت بود تا بتوانم با شرايط بيماري و وضعيت جديد زندگيام کنار بيايم ولي بعد چند ماه بهتدريج توانستم شرايط جديد را بپذيرم.
زماني که انسان بيمار ميشود، 4 مرحله را طي ميکند. اول انکار ميکند و قبول نميکند و ميگويد چيزي نيست.براي من اين دوره خيلي کوتاه بود چون رشته خودم بود و تمام علائم و شرايط ،ام آر آي و مشکلات تشخيصي را نميشد انکار کرد.دوم شرايطي هست که فرد خيلي ناراحت ميشود که براي همه پيش ميآيد و ربطي به سن، جنس، مذهب و غيره ندارد.
سوم شرايطي است که فرد از اين ناراحت است که چرا براي من اين اتفاق افتاد! چرا من دچار چنين بيماري بسيار فرق کرد، من در آخر دورهاي از افسردگي و اندوه عميق است که مرحلهبهمرحله ميرود تا به پذيرش بيماري برسد.
اين مسائل نيازمند زمان است و براي من اين مراحل شايد نزديک به يک سال طول کشيد. البته بگويم از آن طبابتي که مدنظرم بود فاصله گرفتم و بر اساس شرايطي که داشتم سعي کردم تا به بيماران اماس کمک کنم و چيزي را از آنها دريغ نکنم.
در اين مدت رابطهتان با همکاران و پزشکان چطور بود؟
بيماري من پيشرونده بود و بعد از فارغالتحصيلي بهصورت درمانگاهي کار ميکردم. دوستان همدورهاي هنوز با من در تماس هستند. من نيز بهواسطه ارتباطي که با انجمن اماس ايران دارم، در آنجا به بيماران مشاوره ميدهم و در سطوح علمي که شرکت ميکنم بسياري از همکارها را ميبينم. خوشبختانه فضاي مجازي حداقل براي من نقش مهمي داشت که در گروههايي که همکاران ازنظر علمي باهم در ارتباط بودند، در مورد مطالب بهروزي صحبت ميکردند که براي من خيلي قابلاستفاده و مفيد بود. از اين طريق تا حدودي ارتباط داشتم ولي بيماري باعث شد که مسير اصلي زندگيام خصوصاً روال درمان پزشکي بهعنوان يک پزشک خيلي تغيير کرد و من از اين راه فاصله گرفتم.
در حوزه کاريتان چه خللهايي را احساس کرديد؟
همانطور که ميبينيد افراد سختکوشي هستند.ساعات کار پزشکان خيلي طولاني است مخصوصاً پزشکهاي متخصص که در کلينيکها بيمارستانها و بخشهاي بستري کار ميکنند. بنابراين يک پزشک بايد سالم باشد بهخصوص رشته ما که مربوط به مغز و اعصاب است. شما بايد در شرايطي باشيد که بتوانيد بيمار را دقيق معاينه عصبي کنيد. البته خيلي از رشتهها معاينه محور هستند. فقط بحث تشخيص بيماري است.
من پزشک هستم. وقتي يک پزشک بيمار ميشود، خصوصاً بيماريهايي که نمود ظاهري دارند.مانند مشکل حرکتي که بيماري اماس براي من داشت و همين شرايط جسمي من باعث شد خيلي در مسائل حرفهاي خودم مشکل پيدا کنم و اين تقصير کسي نبود.شرايط جسمي من اجازه نميداد و خب يک بيمار اين انتظار را دارد که با يک پزشک سالم در تماس باشد. درواقع پزشک مسئوليت دارد و بايد توان آن را داشته باشد که بيماري را تشخيص و درمان مناسب آن را انجام دهد.
اما پزشکاني هستند که باوجود بيماري فعاليت دارند!
ببينيد بسياري از پزشکها هستند که بيماري مزمن دارند ولي کارشان را نيز انجام ميدهند اما ماهيت بيماري اماس بهطوري است که اگر پيشرونده باشد مشکلات حرکتي را به دنبال خواهد داشت.مثلاً من خودم اين مشکلات را دارم و روي ويلچر هستم و واقعاً توان بيش از 3 تا 4 ساعت فعاليت را ندارم و خسته ميشوم.از طرف ديگري ماهيت کار پزشکي اين است که اگر حتي در مطب حضور داشته باشيد، هم بايد همه بيمارها بهصورت دقيق معاينه شوند و بر اساس معاينات بيماري تشخيص داده ميشود. براي من ساعات طولاني کار و سختي کارهاي درمانگاهي دليلي بود تا تواني براي فعاليتهاي پزشکي نداشتم و از آنها بازماندم.اما بهنوبه خودم به بيماران اماس، هم بهعنوان يک پزشک و هم بهعنوان يک بيمار و همدرد فعاليتهايي را انجام دادم تا شايد در اين زمينه راهگشايي باشد و فکر ميکنم همين هم هست. در اين سالها با بيماران زيادي ارتباط عميق دارم و دوستان زيادي دارم و تمام تلاشم اين است که آنها را درست راهنمايي کنم تا با افزايش آگاهيشان آلام و مشکلاتشان کاهش يابد.
حالا که بحث از حضورتان در انجمن اماس ايران شد، کمي از فعاليتهايتان بگوييد.
من سال 87 بيمار شدم.در همان سال دستيار مغز و اعصاب بودم و دو سالي تا فارغالتحصيليام مانده بود.زماني که فارغالتحصيل شدم بهواسطه يکي از اساتيدم به نام خانم دکتر بلادي مقدم به انجمن اماس ايران معرفي شدم.
دکتر بلادي استادم بودند و بسيار زحمت کشيدند و توصيهاي که به من داشتند اين بود که حالا که يکسري مشکلات دارم ولي حداقل از محيط پزشکي جدا نشوم تا در اين محيط بتوانم حداقل کاري را براي کمک به بيماران انجام دهم.شايد خواست خدا بود که با شرايطي که برايم پيش آمد در مسير ديگري قرار گرفتم.حدود 5-4 سال است که کمک مستمري به انجمن اماس ايران دارم و سعي ميکنم سواد کمي که در حوزه پزشکي دارم در اختيار بيماراني که همدرد خودم هستند قرار دهم.
معمولاً پزشک معالج بيمار اين فرصت را ندارد که براي هر بيماري جزئيات را توضيح دهد و خيلي از سؤالات براي بيمار باقي ميماند و حالا انجمن اماس ايران بهنوعي پناهگاه بيماران اماس است.
آنها در مورد مشکلاتشان و بيماري و درمانهاي موجود به انجمن مراجعه ميکنند. ما سعي ميکنيم اين خلع را برايشان جبران کنيم و راهنماييهاي لازم را به بيماران بدهيم. چون ازلحاظ علمي تا حدودي شرايطش را دارم و بهعنوان يک بيمار بهطور عمده مشکلاتشان را درک ميکنم و سعي ميکنم در حد درست راهنماييشان کنم حتي بيماراني که از شهرستان تماس ميگيرند بهصورت تلفني آنها را راهنمايي ميکنم .
http://shafaonline.ir/fa/news/74226/%D9%...8%AA%D9%85
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۱:۱۲