2015/08/21, 11:18 PM
من نمي ترسم ولي در واقع مي شه گفت هنوز بعد از نه سال نتونستم بپذيرمش كاملا مخصوصا وقتايي كه خسته و بي جونم و ناي انجام دادن كاري رو ندارم شاكي مي شم و غصه دار و عصباني كه من الان بايد خيلي فعال و پرانرژي باشم چرا نيستم!؟ شايد از خودم خيلي انتظار دارم و خيلي كمال گرا هستم ولي هر لحظه اي كه مشغول استراحتم و بي جونم و جون انجام دادن كاري رو ندارم حس مي كنم دارم زندگيمو هدر مي دم و اين اذيتم مي كنه.
نمي دونم كس ديگه اي هم مثل من هست؟
نمي دونم كس ديگه اي هم مثل من هست؟
مرگ و زندگی در قدرت زبان است.