2015/03/29, 01:20 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/03/29, 01:37 AM، توسط مینا میلانی.)
کامنتهای شما دوستان را که خوندم کلی تشابه با خودم پیدا کردم. من اساسا ادم خیلی مهربونی هستم اگه کسی دمم رو لگد نکنه. بعضا اگه این اتفاق هم بیفته بعد ی مدتی طرف رو میبخشم اما بودن تو زندگیم ادمهایی که خیلی تحملشون کردم بعد یهویی گذاشتمشون کنار چون خیلی باهاشون راه اومده بودم و کاراشون رو ندید گرفته بودم. من خیلی ادم حساسی هستم و خیلی ریزبین و خیلی همه کار رو دوست دارم ایده ال انجام بدم . تو همه کارام این مطلب وجود داره. در کل خیلی قلب مهربونی دارم .یادم نمیاد تا حالا ازارم حتی به یک مورچه رسیده باشه. دروغ نمیگم هیچوقت و خیلی در این مورد ضعیفم . هیچوقت قولی نمیدم که انجام ندم و به خیلی اصول اخلاقی دیگه در زندگیم پا بندم . از بس که خوبم دلم میگیره که چرا ام اس گرفتم . الان هم که این مطلبو مینویسم اشکم داره جاری میشه. بیشتر دلم برای خودم میسوزه ،چون اگه این بیماری رو نداشتم کوه رو جابه جا میکردم، خدا خیلی دوستم داشته همیشه و همه چیز بهم داده، با اینکه سن زیادی ندارم اما تمام انچه ارزو میکردم تا 100سالگی داشته باشم دارم(بجز بچه که هنوز ندارم وتنها ارزوی من است) ، اما ته دلم همیشه غصه این بیماری رو دارم.هر کس زندگی منو از بیرون میبینه فکر میکنه من هیچ غصه ای ندارم اما از ته دل من خبر نداره. من چه قبل از ام اس چه بعد از ام اس با همه سختیهای روزگار با وجود ازارهای ادمهای مریض ، حسادتهای خنده دار ادمها ،بی عدالتیهای جور واجور دنیا و نامهربانی انسانها همچنان قلبم صاف است و مثل یک تیکه جواهر میدرخشد، چیزی از خداوند بجز برگردان سلامتیم نمیخواهم.سلامتی کامل. انقدر درش رو خواهم زد و انقدر خواهم خواست تا در را برویم باز کند و با لبخندش پاسخ مثبتی به من دهد. یا حق.