2014/12/21, 01:32 PM
(2014/12/20, 08:39 PM)مریم۷۲ نوشته است: باز هم خواستگار و باز هم اصرار خانوادهمریم خانم انسان به این دنیا اومده تا امتحان بشه پس نگران نباش به امتحانش می ارزه برو و صادقانه به طرف مقابلت حرفتو بگو همه کارارو بسپار دست خدا که هرچی خودش مصلحت میدونه همون میشه
من
امشب تو خوابگاه تنهام
از پدر و مادرم خواسته بودم که فعلا تا وقتی که بهشون نگفتم خواستگارامو ردشون کنن
اما اینو مادرم باهام هفته پیش در میون گذاشته و الانم زنگ زده و نظر میخواد،میگه مریم اون پسر خوبیه،تحصیلکرده و با منطقه ، خودش انتخابت کرده، به امتحانش می ارزه ، بزار بیان و باهاشون حرف بزن
انقدر برام این قضیه مسخره شده، اجازه میدم بیان ، میگم ام اس دارم ، میرن!!
روتین شده برام
انگار یه روال شده در زندگیم ..
جای هیچ امیدی برام نمونده
اصن هر وقت این تاپیکو میبینم هر چی درده یادم میاد
چه گرهی شده ازدواج در زندگی من!
گره کور!!
حقیقت تلخ است ولی حقیقت این است که دوستش دارم