2014/10/29, 03:15 PM
سلام به همگی من سارام بیماری ام اس ندارم ولی کسی که تمام زندگیه منه 3ساله مبتلا به این بیماری شده و به تازه گی متوجه یه سری مطالبی در مورد خودش شده که کلا ریخته به هم.من تصمیم گرفتم اونو ایینجا عضوش کنم تا بتونه با کسایی که مشکل خودشو دارن بیشتر اشنا بشه.من از این بیماری اطلاعات زیادی دارم چون 3ساله فقط در مورد این بیماری مطالعه میکنم.من و محمد 4ساله باهم دوست یا به عبارتی نامزدیم از اول هردو خانواده در جریان این رابطه ما بودن چون ما قصدمون ازدواج بود.1سال از اشناییمون میگذشت که سرو کله این بیماری تو زندگی محمد پیدا شد هیچوقت اون روزیو که بهم خبرشو داد فراموش نمیکنم.محمد من از اول صادقانه اومد جلو میتونست وقتی متوجه این بیماری شد حرفی نزنه و پنهان کنه چون تا به الان از نظر ظاهری مشکلی پیدا نکرده که من بخوام متوجهش میشدم اما اون بهم گفت و تصمیم و جلو پای من گذاشت که بمونم یا برم.شاید هرکسی جای من بود میرفت ولی من 3ساله پا به پاش موندم چون دوستش دارم چون تو وجودش چیزاییو دیدم که این بیماریو تو چشم من کمرنگتر کرد طوری که بشتر موارد یادم میرفت که محمد ام اس داره.الان بهم بگه سارا بیا ازدواج کنیم با سر قبول میکنم اما متاسفانه محمد حاضر نیس میگه نمیتونم زجرکشیدن تورو ببینم منم تصمیم گرفتم همیشه باشم تو زندگیش چه همسرم باشه چه نباشه چون فقط به امید بودن منه که داره با این بیماری مبارزه میکنه دوستای خوبم مثل محمد من زندگی و سخت نگیرید واسه هرکسی خدا یه جفتی خلق کرده پیداش کردید از دستش ندید و بدونید کسی که واقعا شمارو دوس داشته باشه شمارو واسه خودتون با همین بیماریتون میخواد چرا که منه سارا از ایندم خبری ندارم شید اتفاقی برام بیافته که در عین سلامت زودتر از محمدم جسممو از دست بدم