2014/07/06, 09:33 AM
زندگی زیر یک سقف خیلی پیچیده است، اصلاً قابل مقایسه با هیچ دورانی نیست
الان که یکسال از ازدواجمون و 10 سال از آشنایمون میگذره فهمیدم
اگر عشق و دوست داشتن باشه تحمل شرایط خیلی راحت میشه ولی خیلی چیزها عادی و نرمال نیست
خب ما تو دوران نامزدی متوجه بیماری همسرم شدیم، من خودم رو برای همه شرایط آماده کرده بودم، ولی وقتی میری تو بطن اتفاق تازه میفهمی چه چیزهایی رو پذیرفتی، پشیمان نیستم، 100 بار هم برگردم عقب انتخابم عوض نمیشه با علم به همه موضوعات الانم... ساده نیست ... خانم ها راحت تر بیماری همسرشون رو میپذیرند تا آقایون
مطمئنم اگر جای من و همسرم عوض میشد نهایت یکسال دوام میاورد، تازه منهای دخالتهای خانواده اش، فرض بر اینکه خانواده اش می پذیرفتند با من ازدواج کنه
اعتراف میکنم قبلاً که میشنیدم کسی همسرش رو به خاطر بیماری رها کرده سرزنشش میکردم ولی حالا خودم گاهی حس میکنم بعضی چیزها تحملش چقدر سخته
مادرم سرطان داره، پدرم بعد از 50 سال زندگی که مامانم زحمت خودش و بچه هاش رو کشیده تحمل مریضی مامانم رو نداره
الان که یکسال از ازدواجمون و 10 سال از آشنایمون میگذره فهمیدم
اگر عشق و دوست داشتن باشه تحمل شرایط خیلی راحت میشه ولی خیلی چیزها عادی و نرمال نیست
خب ما تو دوران نامزدی متوجه بیماری همسرم شدیم، من خودم رو برای همه شرایط آماده کرده بودم، ولی وقتی میری تو بطن اتفاق تازه میفهمی چه چیزهایی رو پذیرفتی، پشیمان نیستم، 100 بار هم برگردم عقب انتخابم عوض نمیشه با علم به همه موضوعات الانم... ساده نیست ... خانم ها راحت تر بیماری همسرشون رو میپذیرند تا آقایون
مطمئنم اگر جای من و همسرم عوض میشد نهایت یکسال دوام میاورد، تازه منهای دخالتهای خانواده اش، فرض بر اینکه خانواده اش می پذیرفتند با من ازدواج کنه
اعتراف میکنم قبلاً که میشنیدم کسی همسرش رو به خاطر بیماری رها کرده سرزنشش میکردم ولی حالا خودم گاهی حس میکنم بعضی چیزها تحملش چقدر سخته
مادرم سرطان داره، پدرم بعد از 50 سال زندگی که مامانم زحمت خودش و بچه هاش رو کشیده تحمل مریضی مامانم رو نداره
هرکه را دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت