2014/06/25, 05:55 PM
(2014/06/01, 12:38 AM)کارین نوشته است:(2014/05/28, 07:22 AM)مسافر خسته نوشته است: من فقط به بعضی بازم تأکید می کنم بعضی از بهترین کسایی که به رازداریشون مطمئن بودم گفتم همه ترسم اینه که کسی توی محل یا فامیل از این موضوع باخبر بشهاونوقت دیگه زندگی ندارمآخه مشکل بزرگ من اینه که عمه ی مهربونمم این بیماری رو داشت و اون زمان(25سال پیش) هنوز هیچ دارویی برای این بیماری نبود و حتی دکترا این بیماری رو تشخیص ندادن و این باعث شد که بیماری تا مرحله آخر پیش بره و عمه ی عزیزم رو از ما بگیره و حالا اگه کسی بفهمه متوجه نیست که علم پیشرفت کرده از همین الآن من رو توی صندلی چرخدار می بینه و دیگه بقیشم که خودتون می دونید...
حق داری واقعا شاید دلیل اینکه من راحت با بیماریم کنار اومدم این بود که تو شهر ما وقتی میگن طرف ام اس گرفت میگه اااام اس داری؟بعد فوری میپرسه ام اس چیه؟؟؟فکر میکنن یه مریضی خیلی با کلاسه بعدش که میگی مربوط به مغز و اعصابه فکر میکنن افسردگیه میگن لابد اینقدر غصه خوردی اینجوری شدی غصه نخور زود خوب میشی
ازت ممنونلااقل فهیمدم کسی هست که درکم کنه
همراهی خـــــدا با انسان مثل نفس کشیدن است: آرام ، بیصــدا و همیشگی...