2014/05/16, 03:10 PM
.
مدت کوتاهی خیلی می ترسیدم ولی الان نه. بدترین حالتهای ممکن رو در نظر گرفتم و پذیرفتمش. تنها مساله ای که به هیچ وجه نمی تونم قبولش کنم زحمت و دردسریه که ممکنه برای اطرافیانم بوجود بیارم.
حالا که صراحت رو دوست داری باید بگم به نظر می رسه کلاً خیلی با روحیه نیستی!
درسته که ام اس مشکل بزرگیه ولی این دلیل نمی شه فکر کنی همه به یک شکل بهش نگاه می کنن. و حتی تا اونجایی پیش بری که متهمشون کنی که دروغ می گن.
بازم میگم تا حدود زیادی کلیت حرفت حرف من هم هست ولی نه به این نحو.
دیروز رفته بودم دانشگاه، تو مسیر برگشت با اتوبوس بارون شدیدی گرفت، به مویی بند بود که چپ کنیم. وقتی یاد ام اس افتادم خندم گرفت. اگر دیروز تو تصادف می مردم می شه گفت ام اس نقش مثبتی تو زندگی من داشته. چون اگر نبود این چند ماه آخر عمرم هم درست زندگی نمی کردم. نه؟
وقتی کسی می تونه از شرایط فعلیش (هر چقدر هم بد باشه) لذت ببره چرا نبره؟ چرا باید از ترس اینکه فردا چی می شه امروزش رو خراب کنه؟ چو فردا رسد فکر فردا کنیم.
واقعیت اینه که چه با ام اس و چی بی ام اس زندگی خیلی مسخرست. من که تا به خودم اومدم 35 سالم شد. بقیش هم خیلی خیلی زود میگذره.
آنگاه...
آنَک درِ کوتاهِ بی کوبه در برابر و
آنَک اشارتِ دربانِ منتظر !
از انتخاب مسیر اشتباه گفتی...
به نظر من بدترین مسیری که یه نفر که ام اس داره می تونه انتخاب کنه اینه که به قدری بیماریش رو ساده بگیره که دارو مصرف نکنه !
برام سوال شد دارو مصرف نمی کنی؟ بعد از 8 سال هنوز هیچی؟ اگر اینطوره چرا؟
.
مدت کوتاهی خیلی می ترسیدم ولی الان نه. بدترین حالتهای ممکن رو در نظر گرفتم و پذیرفتمش. تنها مساله ای که به هیچ وجه نمی تونم قبولش کنم زحمت و دردسریه که ممکنه برای اطرافیانم بوجود بیارم.
(2014/05/16, 12:49 PM)behzad mkh نوشته است: پذیرفتن ام اس و کنار اومدن باهاش با اینکه بیای بگی ام اس خوب بوده و زندگیمو بهتر کرده فرق میکنه، میشه روحیه داشت و حقیقت وجودی ام اس رو باور کرد، میشه گفت ام اس چیز خوبی نیست اما باید تلاش کرد تا با بدیهاش کنار اومد نه اینکه بگیم ام اس واسمون مثبت بوده، از کجا میدونی اون تازه بیمار هم با خوندن حرفای دروغ و امیدوارکننده الکی مسیر اشتباه انخاب نکنه و بیماری به این جدیت رو ساده نگیره؟بهزاد جان تا حدود زیادی با شما موافقم ولی چند تا نکته هست .
حالا که صراحت رو دوست داری باید بگم به نظر می رسه کلاً خیلی با روحیه نیستی!
درسته که ام اس مشکل بزرگیه ولی این دلیل نمی شه فکر کنی همه به یک شکل بهش نگاه می کنن. و حتی تا اونجایی پیش بری که متهمشون کنی که دروغ می گن.
بازم میگم تا حدود زیادی کلیت حرفت حرف من هم هست ولی نه به این نحو.
دیروز رفته بودم دانشگاه، تو مسیر برگشت با اتوبوس بارون شدیدی گرفت، به مویی بند بود که چپ کنیم. وقتی یاد ام اس افتادم خندم گرفت. اگر دیروز تو تصادف می مردم می شه گفت ام اس نقش مثبتی تو زندگی من داشته. چون اگر نبود این چند ماه آخر عمرم هم درست زندگی نمی کردم. نه؟
وقتی کسی می تونه از شرایط فعلیش (هر چقدر هم بد باشه) لذت ببره چرا نبره؟ چرا باید از ترس اینکه فردا چی می شه امروزش رو خراب کنه؟ چو فردا رسد فکر فردا کنیم.
واقعیت اینه که چه با ام اس و چی بی ام اس زندگی خیلی مسخرست. من که تا به خودم اومدم 35 سالم شد. بقیش هم خیلی خیلی زود میگذره.
آنگاه...
آنَک درِ کوتاهِ بی کوبه در برابر و
آنَک اشارتِ دربانِ منتظر !
از انتخاب مسیر اشتباه گفتی...
به نظر من بدترین مسیری که یه نفر که ام اس داره می تونه انتخاب کنه اینه که به قدری بیماریش رو ساده بگیره که دارو مصرف نکنه !
برام سوال شد دارو مصرف نمی کنی؟ بعد از 8 سال هنوز هیچی؟ اگر اینطوره چرا؟
.