2014/05/11, 07:34 PM
(2014/05/11, 04:42 PM)Exhautless نوشته است: داشتم میرفتم دکتر,طبق معمول تنها,آخی! عزیزم...! گناه داشتی که...
دید که داغون درحد نابینا,حال واوضاع خوبی نداشتم به امید خدامیرفتم ,چشتون روز بد نبینه همچین خوردم به تیر تو پیاده رو مجبور شدم تا مطب یه دستمو روچشم راستم بگیرم وبا یه چشم برم,
تاحالا شده دلتون واسه خودتون بسوزه,دلم اون روز واسه خودم کباب شد
منم گریه ام گرفت



از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را...