2010/10/17, 12:55 PM
سلام بچه ها
با پیدا شدن این بیماری زندگیم تبدیل به یه جور ترس شده ترس از آیندم
زندگیم بی معنی شده هدف خاصی ندارم همش منتظر یه بلایم که سرم بیاد
بارها صبح که از خواب پا میشم به این فکرم که خوب شده باشم ولی میبینم فعلا.... دوباره سعی میکنم بخوابم که به یاد ناراحتیهام نیفتم
بارها از خدا خواستم که به زندگیم پایان بده اما فعلا هستم
الان هم که اینو نوشتم بعد از چند روزسخته که پشت سر گذاشتم و روحیم بهتر شده
به هر حال خوب و بد میگذره بذار بگذره اما کاش به این بدبختی ما هم خدا حکمتشو کامل کنه و ما هم سالم بشیم انشا....
با پیدا شدن این بیماری زندگیم تبدیل به یه جور ترس شده ترس از آیندم
زندگیم بی معنی شده هدف خاصی ندارم همش منتظر یه بلایم که سرم بیاد
بارها صبح که از خواب پا میشم به این فکرم که خوب شده باشم ولی میبینم فعلا.... دوباره سعی میکنم بخوابم که به یاد ناراحتیهام نیفتم
بارها از خدا خواستم که به زندگیم پایان بده اما فعلا هستم
الان هم که اینو نوشتم بعد از چند روزسخته که پشت سر گذاشتم و روحیم بهتر شده
به هر حال خوب و بد میگذره بذار بگذره اما کاش به این بدبختی ما هم خدا حکمتشو کامل کنه و ما هم سالم بشیم انشا....