2014/04/09, 06:56 PM
(2014/04/09, 09:31 AM)همسر یک قهرمان نوشته است:(2014/04/08, 03:46 PM)موناامیدوار نوشته است: نمیگم اول بسم الله عقد کنن "همسر یه قهرمان" عزیزمسلام عزیزم
ولی شما توی دوستی میتونین طرفتونو کامل بشناسین؟ولله که نمیتونین...تمام روانشناسا هم معتقدن که توی دوران دوستی نمیتونین طرفتونو بشناسین...
چرا؟من میدونم چرا...چون توی اون مدت شما بهترین حالت ممکنو دارین...هیچ ضعفی نشون نمیدین از خودتون...اما مگه همیشه اونطوی هستین؟مطمئنا نه!!!!
راه عاقلانش چیه؟؟ آقا پسر از خانم خوشش اومده...باخانواده مطرح میکنه...و به خانواده دختر خبر میدن..اگه اوکی دادن میان خونشون برای آشنایی...دقت کنین...آشنایی
نه عقد...یمدت بانظارت خانواده ها میتونن همدیگرو بشناسن...چه ایرادی داره؟
اگه مناسب بودن که دیگه حرفی توش نیس...خیلی ساله که نمونه های دوستی رو میبینم که تو90درصد موارد ازدواج صورت نمیگیره ...
اون 10 درصدم اونی که من دارم توی اطرافم میبینم واقعا زندگیاشون وحشت ناکه...حالا اونایی که من ندیدم شاید خوشبخت شدن...که ایشالله همه همینطور باشن..
ولی فقط10 درصد...
mahdimotamedi تنها حرفی که میتونی بهش بگی اینه که "قلبم تورو انتخاب کرده برای ایندم" همین
نظر من اینکه
توی دوران دوستی کاملاً می تونید طرف رو بشناسید، اتفاقاً من مشاور هم میرفتم، ایشان به شدت مخالف بودند، بعد موافق شدند، چون شناخت آدمها مثل خیلی از مسائل تدریجی هست
شما خودت آدم 4 سال پیش نیست، به تدریج دستخوش تغییر شدی
تا مدت رو چه بازه زمانی تعریف کنی! اگر کوتاه باشه قطعاً شناخت هم کامل نیست و به قول شما تظاهری هست
همسر من 6 ماه بعد از آشنایی اومد خواستگاری، می دانی نتیجه اش چی شد؟ مخالفت شدید خانواده ها، کنترل های شدید، تصمیم های عجولانه و ...
تازه خودمون دو تا هم تو کرکری عشق و عاشقی بودیم، حالیمون نمی شد بی هم نباشیم ولی کم کم پخته شدیم، اتفاقهای مختلف آزمونی برای ورود به مرحله بعد بود. مثال می زنم:
با ماشین نو همسرم تصادف بدی کردم و یک قوطی کبریت بهش تحویل دادم، می دانی چی گفت؟ فدای سرت جون خودت و بقیه سلامتِ همین کافیه، تازه گواهینامه هم نداشتم، خودش با افسر و راننده ماشینها صحبت کرد که قید نکنند من پشت رول بودم
باهم مسافرت رفتیم، تو سفر فهمیدم دیگه در انتخابم شکی نیست، به قدری به حریمم احترام گذاشت که آرزو داشتم همان موقع باهاش ازدواج کنم.
هیچ وقت تو هر جایی بودیم من رو به غیر از همسرش معرفی نمیکرد
پدرم ازش شکایت کرد که ما جواب نه دادیم ولی ول کن دختر ما نیست، بازهم نه به من و نه به خانواده ام بی احترامی نکرد، گفت پدرت حق داره منم پدر بودم شاید همین کار رو میکردم
و ...
اونم خیلی من رو امتحان کرد.
خب اگر این شناختها نبود که ما دو تایی از صفر مطلق زندگیمون رو دوتایی نمی تونستیم بسازیم، همین بیماری خدا شاهده که تو زندگی ما با اینکه باعث ایجاد خیلی از مسائل شده، ذره ای هایلایت نیست. حتی ما قبل از ازدواج راجب اینکه اگر یکی از ما مشکل داشت و نتوانستیم بچه دار بشیم صحبت کردیم
من میگم اول انتخاب درست، دو مرحله اول آشنایی ابتدایی طرفین، سه خواستگاری، چهار آشنایی توام با آزمون (به خصوص سفر رفتن) ، پنج رسمیت
باور کن الان موضوعی برای بحث کردن نداریم چون زیر و بم هم رو می دانیم و هیچ چیز پنهانی نداریم، تو چشم هم نگاه کنیم تا ته همه چیز رو خواندیم. ما هم مثل همه بودیم کم کم به اینجا رسیدیم
مشکل دوستی نیست، مشکل انتخاب نادرست دوست هست، سر یکماه اگر پسرها خیلی هم زرنگ باشند، دخترها می توانند بفهمند که طرف اهل زندگی و ازدواج هست یا نه، به دردشون میخوره یا نه. پسرها که دیگه تیزتر هستند
نباید دغدغه های دوران آشنایی ازدواج و مراسم عروسی باشه، باید مبتنی بر ارزیابی باشه. یعنی ببینی فاکتورهایی که داری رو پر میکنه یا نه
پرحرفی کردم ولی من تجربه 10 ساله خودم رو میبینم
همه مثل تو خوش شانس نیستن...همه رو مثل خودت نبین
چون میگذرد غمی نیست