2014/04/08, 07:30 PM
نمیخوام مجرد بمونم ولی نمیتونم و ازم برنمیاد که بخوام بیماریم رو به خواستگارم بگم و با برخورد که نمیدونم چجوریه سرکار داشته باشم
فقط یادمه یکبار بشوخی به یه خواستگارم که خیلی ازمن خوشش اومده بود گفتم اونم باور نکرد و خندید منم بهش گفتم که شوخی بوده
من از آونایی که زیادی اظهار عشق و علاقه میکنن خوشم نمیاد این خواستگارم هم همینطوری بود یعنی هرچی اون سعی میکر خودشو با مهربونیاش نزدیک کنه من دور میشدم و شاید اگه بیماریم نبود یه جور دیگه باهاش تا میکردم
حالا اون ازدواج کرده اتفاقا دیروز تو محل کار دیدمش ولی بخاطر اخلاق بدی که باهاش تو گذشته داشتم حتی سلام هم ندادم!
فقط یادمه یکبار بشوخی به یه خواستگارم که خیلی ازمن خوشش اومده بود گفتم اونم باور نکرد و خندید منم بهش گفتم که شوخی بوده
من از آونایی که زیادی اظهار عشق و علاقه میکنن خوشم نمیاد این خواستگارم هم همینطوری بود یعنی هرچی اون سعی میکر خودشو با مهربونیاش نزدیک کنه من دور میشدم و شاید اگه بیماریم نبود یه جور دیگه باهاش تا میکردم
حالا اون ازدواج کرده اتفاقا دیروز تو محل کار دیدمش ولی بخاطر اخلاق بدی که باهاش تو گذشته داشتم حتی سلام هم ندادم!