2014/04/08, 12:17 PM
تقریبا همه عالم و آدم میدونن من ام اس دارم
به تازگی متوجه شدم که انگاری همسایه ها هم میدونن من ام اس دارم. یه چنتاشون توی سلام و علیک باهام گفتن که خدا بزرگه و ایشالا شفا پیدا می کنی
بی خیال
برام اهمیتی نداره که کسی بدونه یا نه
اتفاقا گاهی جایی که میرم خودم یه جوری سعی می کنم بفهمونم که من ام اس دارم تا مردم بدونن که همه ی ام اسی ها ناتوان نیستند
عکس العمل ها متفاوت بوده
گاها متوجه شدم ته دلشون دارن برام ترحم و این چیزا می کنن
اما خانواده م نه. دریغ از یه ذره ترحم. بلکه بهم انرژی میدن و میگن که تو حالت خوبه و حساس نشو
خب این نظر شخصیه منه و منظور از این نوشته هام این نیست که بگم بزارید همه بدونن ام اس دارین
گاهی هم با خودم میگم کاش هیشکی نمی دونست که ام اس دارم اما فعلا که کار از کار گذشته دیگه
هر روز و هر روز دارم دردهای ام اسم رو با خودم یدک می کشم. دردهایی که فقط خودم حسشون می کنم و قابل رویت نیستن. این یه مقدار آزارم میده !
به تازگی متوجه شدم که انگاری همسایه ها هم میدونن من ام اس دارم. یه چنتاشون توی سلام و علیک باهام گفتن که خدا بزرگه و ایشالا شفا پیدا می کنی
بی خیال
برام اهمیتی نداره که کسی بدونه یا نه
اتفاقا گاهی جایی که میرم خودم یه جوری سعی می کنم بفهمونم که من ام اس دارم تا مردم بدونن که همه ی ام اسی ها ناتوان نیستند
عکس العمل ها متفاوت بوده
گاها متوجه شدم ته دلشون دارن برام ترحم و این چیزا می کنن
اما خانواده م نه. دریغ از یه ذره ترحم. بلکه بهم انرژی میدن و میگن که تو حالت خوبه و حساس نشو
خب این نظر شخصیه منه و منظور از این نوشته هام این نیست که بگم بزارید همه بدونن ام اس دارین
گاهی هم با خودم میگم کاش هیشکی نمی دونست که ام اس دارم اما فعلا که کار از کار گذشته دیگه
هر روز و هر روز دارم دردهای ام اسم رو با خودم یدک می کشم. دردهایی که فقط خودم حسشون می کنم و قابل رویت نیستن. این یه مقدار آزارم میده !
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من