2014/03/17, 10:36 AM
(2014/03/17, 10:31 AM)سمیرا67 نوشته است: یه چیزی بگم بخندینتو مراسم مامان بزرگم شایعه شده بود سمیرا عاشق یه پسرخرم آبادی شده(من خرم آباد درس میخونم) باباش راضی نیست سمیرام لج کرده به خواستگاراش جواب رد میده
هیچ کس از msمن خبر نداره ولی خدایی آی خندیدمخالم میگه سمیرا تورو خدا به من بگو سعی میکنم بابات رو راضی کنم
من خوبم احتیاج به کمک کسی ندارم خونه بابامم خیلی خوش میگذره
جلل الخالق
خدای درهای باز، خدای درهای بسته، ما را از این آستانه بگذران.