2014/01/21, 12:59 AM
بچه ها من یه خاطره تعریف کنم
توی دیدار مدام به نوشین دقت میکردم و میگفتم خدایا این دختر خانوم چقدر برا من آشناس
و فکر کردم و فکر کردم و یهو گفتم نووووووووشین؟
یادته چند ماه پیش توی انجمن اومده بودم و ماه های اول تشخیص بیماریم و آمپولی بودنم بود و کلی دپرس بودم و توی انجمن شما رو دیدم و دقایقی هم صحبت هم شدیم؟
نوشین هم گفتن اتفاقا منم از اول دیدار هی میگفتم چقدر حدیث برام آشناس
یادمه همون موقع به نوشین گفتم توی یه سایت به تازگی عضو شدم به نام ام س سنتر و نوشین گفته بودن که ایشون هم توی سایتش عضویت دارن
و این هم یه اتفاق جالب دیگه در ادامه ی اتفاقای جالب زندگیم
توی دیدار مدام به نوشین دقت میکردم و میگفتم خدایا این دختر خانوم چقدر برا من آشناس

و فکر کردم و فکر کردم و یهو گفتم نووووووووشین؟

نوشین هم گفتن اتفاقا منم از اول دیدار هی میگفتم چقدر حدیث برام آشناس
یادمه همون موقع به نوشین گفتم توی یه سایت به تازگی عضو شدم به نام ام س سنتر و نوشین گفته بودن که ایشون هم توی سایتش عضویت دارن

و این هم یه اتفاق جالب دیگه در ادامه ی اتفاقای جالب زندگیم

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من