2014/01/13, 11:52 AM
یادمه یه آشنا داشتیم وقتی بچه بودم ام اس داشت شوهرش گذاشته بودش کنار حیاط میگفت تو خونه نیا بچه ها ازت وا میگیرن.
وقتی دیگه 100 در صد فهمیدم ام اس دارم اولین چیزی که توی ذهنم اومد اون زن بیچاره بود و مرگ سختی که داشت
البته زود خودمو جمع و جور کردم و به جنگش رفتم تا لان هم که خدا رو شکر موفق بودم.نا گفته نماند که با همکاری و همیاری شوهر عزیزم این موفقیت روز به روز بیشتر هم میشه
وقتی دیگه 100 در صد فهمیدم ام اس دارم اولین چیزی که توی ذهنم اومد اون زن بیچاره بود و مرگ سختی که داشت
البته زود خودمو جمع و جور کردم و به جنگش رفتم تا لان هم که خدا رو شکر موفق بودم.نا گفته نماند که با همکاری و همیاری شوهر عزیزم این موفقیت روز به روز بیشتر هم میشه
گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار