(2014/01/09, 09:46 AM)مریم۷۲ نوشته است: دقیقأ چیزی روکه فریبا میگه قبول دارم آخه چندبارتجربش کردم،طرف وقتی میشنوه قضیه رومیزاره میره ومیره ومیره ومیره وپشتشم نگاه نمیکنه...تازگیا به این آخریه که گفتم،میگفت: من یه پرستارم،میدونم ام اس چیه!مسئله ی مهمی نیست!شمام که حالت خوبه!من مشکلی نمیبینم!بعداز فقط یک روز قضیه روکه باخونوادش درمیون گذاشت شنیدم مادرش شدیدأ مخالفت کرده گفته من نمیخوام نوه هام مریض باشن!!!!توروخداببینین تفکرو!!بعدم گفت اینوانتخاب کنی نه من نه تو،نفرینت میکنم و.....پسره خیلی حرف گوش کن بود!!!!!.بعله....اینطوریاست وضعیت ما!!!!!
آره دیگه وقتی با خونواده شون درمیون میذارن، قضیه تموم میشه! من که به پسره گفتم اگه میخواد بره و پشت سرشم نگاه نکنه درک می کنم ولی به هیچ وجه راضی نیستم به کسی از جمله خونواده اش در مورد بیماری من حرفی بزنه بهش گفتم البته اگه خواست تحقیقی بکنه از کسی که در این زمینه تخصص داره بپرسه و نه اینکه بخواد از روی اینترنت و حرف مردم در مورد این بیماری اطلاعات کسب کنه میتونه حتی بیاد و از پزشک خودم سوال کنه. اونم گوش کرد و به کسی نگفت فقط با مشاورش حرف زده بود که اونم قانعش کرده بود که این مورد مهم نیست! تازه پسره فیلم طلا و مس رو هم دیده بود ولی بازم به خاطر بیماری من جا نزد
پ ن: یه نفرو می شناسم که پسره به خاطر ازدواج با دختری که ام اس داشته قید خونواده شم زده و الانم باهاشون در ارتباط نیست خواهرش پزشک بوده سعی کرده منصرفش کنه ولی اون گوش نکرده و گفته حتی اگه یه روزی خانومم فلج شد خودم کاراشو انجام میدم و برام مهم نیست
(2014/01/09, 02:10 PM)مرتضی نوشته است: حرف همه دوستان منطقی هستشممنون بابت لینک
این ضعف فرهنگی راجع به طیفی از بیماری ها هستش که خدا رو هزار مرتبه شکر بیماری که ما داریم خیلی خیلی مختصر هستش
صبح داشتم لینک زیر رو میخوندم خیلی ناراحت شدم
http://www.tabnak.ir/fa/news/370149/%D8%...8%A7%D9%86
توکلتون به خدا باشه هرچی خیر باشه همون میشه