2014/01/01, 12:05 AM
(2013/12/30, 08:23 PM)soshyanc نوشته است: [/align]سلام دوستان عزیز
تجربۀ من در مورد ازدواج شاید براتون جالب باشه از این جهت که خیلی تراژیک هست
من آبان ماه 91 متوجه بیماریم شدم، با بدترین علائم؛ همزمان چشم راستم کم بینا شد، وزوز شدید گوش، دست و پای راستم و رفته رفته کلِ سمت راست بدنم کرخت شد و ...
اما حدود چهار سال قبل از همۀ این اتفاقات، با آقایی که خواستگارم بودن آشنا شدم . ایشون به هیچ وجه جواب رد رو قبول نمیکردن و معتقد بودن باید بیشتر با هم صحبت کنیم تا به تفاهم برسیم .... تا 4 سال..... خوب منم کم کم داشتم قبول می کردم!!!
(در نظر داشته باشید که ایشون دکترای پرستاری داشتن)
تا پارسال که علائم بیماری من به طرز وحشتناکی بروز کرد،
فکر میکنید این آقای محترم چیکار کردن؟؟؟؟
آنچنان نیست شد که انگار هیچوقت نبوده!!!
اولش خیلی اذیت شدم... ناراحتیای دیگه ای هم به ام اسم اضافه شد مثل دردهای بسیار شدید و عصبی معده و .... البته بیشتر ناراحتی و وحشتم از این بود که فکر میکردم شاید خطر خیلی زیادی تو این بیماری هست که این آقای پرستار، کاملاً میدونن. .....
ولی در نهایت، خوب و منطقی که فکر کردم دیدم چقدر بیماریم بجا و به موقع بوده...
سجدۀ شکر بجا آوردم،
اگر من بعد از ازدواج با این آقا به ام اس مبتلا میشدم واقعاً چی به سرم میومد؟!!
واقعا واقعا و 3باره واقعا یکی از مزیت هاش اینه که ذات درونی شخص مقابل و دلیل اصلیش بروز داده میشه
اولش شاید ناراحتی باشه که منکرش نباید شد ولی با گذشت زمان و دید منطقی به موضوع میشه فهمید خواست خدا بوده و به نفعتون
چه شما باشی چه من یا هرکس دیگه ای
الان دیگه غالبا رابطه ها بانکی شده و بیشتر به خاطر منافع تن به رابطه یا ازدواج میدن
واقعیت تلخ جامعه ماست