2013/12/02, 08:29 AM
(2013/12/01, 10:58 PM)chipchip نوشته است: سمیرا خانوم راس میگه دسشویی ما همیشه اشغال بود یه بنده خدایی مشکل داشت همش میومد اتاق ما بعد میرفت دسشویی اینقد طول میکشید منو حمید یادمون میرفت که یکی رفته دسشویی بعد یهو از دسشویی میومد بیرون هر دوتایمون غافل گیر میشدیماول چقدر پست میزنین مردم همشو بخونم
بعدشم چرا نمیگی اون بنده خدا وقتی دستشویی میرفت پاچه هاشو تا زیر گلوش میبرد بالا.خوب بنده خدا با توالت فرنگی مشکل داشته بدش میاد خوببببببب
فربود جونم بده کمکت کردم توالت اتاقمون خالی باشه هروختتتتتت خواستی بری با خیال راحت بری
خیلی نامردین 7صبح داشتم میمردم خوب درو بازکنید از چشمام زد بیرون دیگه نفهمیدم چطوری تو اتاق خودمونم وقتی چشمامو باز کردم دیدم تو توالت خودمونم فک کنم فربود دلش برام سوخت زیر بغلمو گرفته برده تو اتاق
دیونگی یعنی همین اهنگ که واسه تو با عشق میخونم
این همه لحظه های خوبو من به پاکی این عشق مدیونم
این همه لحظه های خوبو من به پاکی این عشق مدیونم