گزارش روز گذشته
دوست جونیام اول از همه جاتون بسیار خالی
من اصلا در طول روز حواسم به ساعت نبود پس زمان هارو نمی گم.
سفرمون صبح زود از آزادی به خوبی آغاز شد.من و کاوه و دامون باهم رفتیم به محل قرار.
از دور چهره های آشنا که دلم واسشون خیلی تنگ شده بود دیده می شدند.
چند نفر رو هم اولین بار بود می دیدم.فربودها، حدیث، مهدیه....
تو راه شخصیتی رو سوار کردیم که همه مشتاق دیدارش بودن.درسته سجاد.آقا داداش ما هم قرار بود تو هتل به ما ملحق شه
کلی تو راه خوش گذشت.خداییش این دور هم بودنه از همه چیز قشنگتره.
آقای دنیا نورد هم بخاطر اینکه مریم (م.ه) نفر 25ام برای ثبت نام سفر بود یک فلش جایزه داد.
تو راه بازی هم کردیم.
بالاخره رسیدیم هتل.داداشمو دیدم.خیلی ذوقیدیییییم.
تا شب اتفاق خاصی نیافتاد.بعد شام رفتیم کنار دریا.4 ساعت سعی کردیم یه آتیش روشن کنیم و برای روشن کردنش از هر روشی استفاد کردیم (خوب چوبا خیس بود).
آرمین داداشم واسمون گیتار می زذ...سجاد عکس می گرفت .. فربود بهمنی آتیش رو فوت می کرد خاموش نشود...آخرشم آرزوهامون رو یه کاغذ نوشتیم و می خواستیم با یه بفرستیم هوا اما بالن سنگین بود و افتاد تو دریا
خلاصه یک یکم کنار ساحل بودیمو بعد دیگه همه رفتن لالا
میگن فردا صبح باید 7 پاشیم.من چشم آب نمی خوره اینا بیدار شن.
دوست جونیام اول از همه جاتون بسیار خالی
من اصلا در طول روز حواسم به ساعت نبود پس زمان هارو نمی گم.
سفرمون صبح زود از آزادی به خوبی آغاز شد.من و کاوه و دامون باهم رفتیم به محل قرار.
از دور چهره های آشنا که دلم واسشون خیلی تنگ شده بود دیده می شدند.
چند نفر رو هم اولین بار بود می دیدم.فربودها، حدیث، مهدیه....
تو راه شخصیتی رو سوار کردیم که همه مشتاق دیدارش بودن.درسته سجاد.آقا داداش ما هم قرار بود تو هتل به ما ملحق شه
کلی تو راه خوش گذشت.خداییش این دور هم بودنه از همه چیز قشنگتره.
آقای دنیا نورد هم بخاطر اینکه مریم (م.ه) نفر 25ام برای ثبت نام سفر بود یک فلش جایزه داد.
تو راه بازی هم کردیم.
بالاخره رسیدیم هتل.داداشمو دیدم.خیلی ذوقیدیییییم.
تا شب اتفاق خاصی نیافتاد.بعد شام رفتیم کنار دریا.4 ساعت سعی کردیم یه آتیش روشن کنیم و برای روشن کردنش از هر روشی استفاد کردیم (خوب چوبا خیس بود).
آرمین داداشم واسمون گیتار می زذ...سجاد عکس می گرفت .. فربود بهمنی آتیش رو فوت می کرد خاموش نشود...آخرشم آرزوهامون رو یه کاغذ نوشتیم و می خواستیم با یه بفرستیم هوا اما بالن سنگین بود و افتاد تو دریا
خلاصه یک یکم کنار ساحل بودیمو بعد دیگه همه رفتن لالا
میگن فردا صبح باید 7 پاشیم.من چشم آب نمی خوره اینا بیدار شن.
~دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~