2013/11/20, 09:21 AM
(2013/11/19, 10:51 PM)nader_wanton نوشته است: کلی ما بحث داشتیم درمورد ازدواج
اما یه سوال هرکسی تونست واقعا نظرش رو بگه که واقعابهش عمل میکنه نه اینکه حرف فقط میزنه پاش بیوفته زیرش میزنه.
ببینید الان یذره ازدواج سخت شده چون شرایطش سخت شده.
خونه
ماشین
کار
و...
لازمه برای یه ازدواج.این توش شکی نیست که اگر شخصی این 3گزینه رو داشته باشه شرایطش رو داره.درسته شرایط دیگه هم لازمه اما فعلا مادی میسنجیسم تا معنویش بعدا.
اما بنظرتون کسی که میخواد تشکیل زندگی بده اگر خونه و ماشین نداشته باشه باید چیکار کنه؟
حالا گیریم یه کاری هم میره حقوق اداره کاری میگیره.خرج خودش فقط در میادانقدر این دوره زمونه سخت شده که فکر میکنم تا میری مراسم خواستگاری تا میگی نه ماشین داری نه خونه جواب رد فکر کنم میشنوی.راستش این ذهنیت منه.اگر غلطه نظر شماها چیه؟
توی پسر با این شرایط بری جلو خانواده دختره قبول میکنه.یا تو که دختری اینجور خواستگار رو میپسندی؟
سلام
من و همسرم 17 سالمون بود که باهم آشنا شدیم و از همون موقع عاشق هم بودیم، خانواده همسرم گفتند اینا بچه اند تازه رفتن دانشگاه از عهده مخارج بر نمیان، خانواده منم کلاً مخالف بودند بخاطر اختلاف فرهنگی که داشتیم.
ما 9 سال بعد یعنی سال 91 عقد کردیم، تا سال 88 هیچی نداشتیم، شوهرم پروژه شهرداری سال 87 کار کرده بود ولی بهش پولش رو سال 90 دادند، دیگه اون پول ارزشش رو از دست داده بود، منم از سال 88 سرکار میرفتم چون خانواده ها مخالف ازدواجمون بودند صبر کردیم تا به لحاظ اقتصادی به استقلال برسیم.
وقتی ماشین خریدیم، پول پیش خانه و خرید عقد جور شد همسرم برای خواستگاری نهایی اقدام کرد. بعد از عقد هم که از شانسمون شوهرم مریض شد و کارش رو از دست داد تا دو ماه بیکار بود، 7 ماه بکوب کار کردیم تا خرج عروسی جور شد چون میخواستیم حتماً عروسی که دوست داشتیم رو بگیرم.
الان با حقوق جفتمون فقط پول اجاره خانه، قسط بانک، قبوض، دارو، دکتر، شوینده و خرت و پرت در میاد. گوشت، مرغ، حبوبات و برنج رو خانواده ام بهمون میدن.
نمیگم نمیشه زندگی کرد ولی دوست من فقر که از در بیاد تو عشق از پنجره میره بیرون، من و همسرم 10 ساله عاشق همیم، تو هیچ شرایطی دست از هم نکشیدیم چه بی پولی چه مریضی چه 1000تا چیز دیگه ولی آدم خودش رو تو موقعیتی نمیندازه که خودش رو سرزنش کنه. روزی بود که با اتوبوس اینور اونور میرفتیم پول یک آیس پک داشتیم جفتی وایمیستادیم کنار خیابان با دل خوش میخوردیم ولی الان دو دوتا چهارتامون فرق کرده اول از همه پول واسه دوا دکتر میزاریم کنار، همین آبان ماه فقط 400 تومان پول دوا دکتر من شد تازه اگر بخوام کولونوسکوپی کنم 400 تومان هم اونه، میخوام بگم مشکلات زندگی فرای اون چیزی که میبینیم، خوشیش هم بیشتر از اونی که ازش میترسیم.
من با همه مشکلات کنار همسرم حس خوشبختی دارم که اگر با هرکس دیگه ای ازدواج میکردم به یقین میگم من رو به این سطح از عشق نمیرسوند. خیلیا حسرت زندگی ما رو دارن اگرچه به نظر خودمون خیلی از بقیه عقبیم.
برای یک دختر یا فرقی نمیکنه یک پسر خیلیه که 9سال به امید اینکه شاید باهم زیر یک سقف باشند دوست بمونن، اونم بهترین سالهای زندگیشون، ولی ما 9سال صبر کردیم. چون نخواستیم واسه یک لقمه نان ایمان و عشقمون رو بدیم، که اگر اون موقع ازدواج کرده بودیم معلوم نبود الان سرگذشتمون چی بود
ببخشید طولانی شد خواستم کاملاً توجیه شید، شرمنده همه دوستان هستم
هرکه را دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت