داستان من خیلی باحال بود
بعد از اینکه پزشکم برام پالس نوشت و خوب شدم رفتم پیشش معاینم کرد گفت حالتون خوب شده
منم یه لبخند عاقل اندر سفیح زدم و تشکر و مثلا خداحافظی....
بعد یهو پزشکم گفتش بمونید یه چندتا آمپول هست باید بزنید و یه سری مراحل برای گرفتنشون باید برید هلال احمر
منم تو دلم گفتم خوبه دیگه 4تا میزنم تمام
رفتم هلال احمر برای تشکیل پرونده
دفترچه رو نشون دادم یارو گفت مراحل دریافت حواله رو رو دیوار زدیم مطالعه کنید
منم گفتم چه آقای خوبی ( تا همین لحظه بودم)
بعد که رفتم اطلاعیه رو بخونم یهو دیدم بزرگ بالاش زده
مراحل دریافت حواله مخصوص بیماران ام اس
آقا منو میگی یهو از این حالت به این حالت ها در عرض چند ثانیه تغییر شکل دادم
بعد رفتم پیش پزشکم و شاکی که چرا اولش مثل بچه آدم نگفتی و اونم گفت نمیخواستم بهتون شک وارد بشه
یه چند روزی اینطوری بودم (البته خانواده هم بدتر از من اوایل)
بعد از گذشت یکی دو هفته به حالت طبیعی برگشتم
بعد از اینکه پزشکم برام پالس نوشت و خوب شدم رفتم پیشش معاینم کرد گفت حالتون خوب شده
منم یه لبخند عاقل اندر سفیح زدم و تشکر و مثلا خداحافظی....
بعد یهو پزشکم گفتش بمونید یه چندتا آمپول هست باید بزنید و یه سری مراحل برای گرفتنشون باید برید هلال احمر
منم تو دلم گفتم خوبه دیگه 4تا میزنم تمام
رفتم هلال احمر برای تشکیل پرونده
دفترچه رو نشون دادم یارو گفت مراحل دریافت حواله رو رو دیوار زدیم مطالعه کنید
منم گفتم چه آقای خوبی ( تا همین لحظه بودم)
بعد که رفتم اطلاعیه رو بخونم یهو دیدم بزرگ بالاش زده
مراحل دریافت حواله مخصوص بیماران ام اس
آقا منو میگی یهو از این حالت به این حالت ها در عرض چند ثانیه تغییر شکل دادم
بعد رفتم پیش پزشکم و شاکی که چرا اولش مثل بچه آدم نگفتی و اونم گفت نمیخواستم بهتون شک وارد بشه
یه چند روزی اینطوری بودم (البته خانواده هم بدتر از من اوایل)
بعد از گذشت یکی دو هفته به حالت طبیعی برگشتم