2013/10/14, 08:42 AM
هنوز در شباب 9 سالگی بسر میبردم که ام اس خان بسراغم اومد....در اویل 10 سالگی تشخیص ام اس رو دادن
در حالی که ناتوان شده بودم....بعد از اولین پالس کورتون بیشتر ناتوانیهام رفع شد تا چند ماه خوب بودم...ولی بتدریج
دچار عوارض جور واجورش شدم...بسلامتی تقریبا همشو تجربه کردم بجز گوش شیطون کر...مشکل در حافظه و تکلم وبلع...
سالی 10 گرم کرتون گرفتنم سرشاخ بوده...بجزسال 91 که خوشبختانه هیچ کرتونی نداشتم...چیزی که بیشتر از ام اس عذابم داده
عوارض داروهاس...از 13 سالگی درمان با اینترفرونها رو شروع کردم...18 ماه آونکس، 6ماه بتا سرون که همون بتافرون
امروزیست، ولی نه بشکل الآن مایع حلالش مثل پنی سلین تو شیشه بود وباید بازوایه 45 درجه در بازو تزریق زیرجلدی میشد
بسیاردردناک بود از اون موقع به بعد هیچوقت به بازوم تزریق نمیکنم....و4 سال از ربیف و 6سال وهم اکنون از بتا استفاده میکنم
خدا رو شکر میکنم...روحیه خوبی دارم وکارم تو خونه خندوندن دیگرانه....مرتب ورزش کردم و میکنم و عضلاتم تحلیل
نداشته و ذره ایی اضافه وزن ندارم
زیاد به ناتوانیهام فکر نمیکنم و بدنبال تقویت توانیهام هستم...اوایل امسال کتابم چاپ شد که در بخشهای دیگه راجبش توضیح دادم...
راجب رابطه ام اس و استرس که دوستان فرمودن حرف زیاد دارم...ولی باشه در یک فرصت دیگه....
دوستتون دارم....پاینده و شاد باشید....دنیا ارزش خوردن هیچ غمی رو نداره.....
« گوهر پاک بباید که شود قابل فیض »
« *پیوند قلبها مسافت نمی شناسد وقتی که خــدا عاقداست و مهرش حس قشنگ عشق و امید »
« Love is the medicine for any kind of pain »