2013/10/14, 07:43 AM
(2013/10/13, 11:42 PM)negar_ka84 نوشته است: من ۲سال با یه پسری دوست بودم که از بچگی می شناختمش٫ خالش صمیمی ترین دوست مامانمه و مثل خاله ی خودم میمونه...گلم هر کسی لیاقت زندگی با ماهارو نداره
من از همون اول به دوست پسرم گفتم که ام اس دارم وراجع به همه چیز باهاش صحبت کردم ( خودم پزشکم ) خانوادش هم از طریق خالش میدونستن.
ما اخیراً تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم٫
میدونین خانوادش چی گفتن ؟؟؟
که این ام اس داره ٌ٫ ۲سال دیگه معلوم نیست چه وضعیه.. میمونه رو دستت !!!
باباشم گفته اگه باهاش ازدواج گنی خودم رو از پنجره پرت میکنم پایین
اگه بدونین چه حالی دارم.از یه خانواده ی تحصیل کرده٫ که از قدیم آشناییم هیچ هم چین انتظاری نداشتم.
هرچی با خودم میگم فرهنگشون پایینه و دیدشون محدوده و..دلم آروم نمیشه!
با خودم حرف میزنم٫ هی گریم میگیره.دلم بد شکسته. ولی میدونم که قوی تر از قبل از جام بلند میشم و با موفقیتم بهشن ثابت میکنم که چقدر اشتباه قضاوت کردن
اونیکه الان جا میزنه خیلی بهتر از اونیکه که جوگیر بشه و بگه اوکی ولی بعد رسمی شدن جا بزنه و کم بیاره
هیچوقت بخاطر یه رابطه که تموم شده خودتو سرزنش نکن و زندگی رو تموم شده فرض نکن
هزار تا موقعییت بهتر از اون برات پیش میاد ولی به وقتش
من اینو به خیلی از دوستام گفتم.....گلم سعی کنین همون جلسه دوم به طرف قضیه ام اس رو بگین
نزارین بهش وابسته شین بعد......
این دوستی ها و جدایی های بعدش خیلی ضربه بزرگی به روحیمون میزنه
بخدا ارزش ماها خیلی بیشتر از اینهاست
قدر خودتو بدون عزیزم
زنـــــــــــــــــــــده ام با نفـــــــــــــــــــس تو...!