2013/10/08, 12:51 PM
شیرین جان من به روی شوهرم نمیارم ولی خیلی دلم میسوزه که تک پسره و هیچ وقت محبت خانواده ندیده، وقتی خانواده من و یا اطرافیان رو میبینه حسادت میکنه
با همه بی احترامی هایی که به من کردند طبق نظر مشاور من باز خانه شون میرفتم سر میزدم چون دوست نداشتم شوهرم ناراحت شه و تو دوراهی انتخاب بمانه (مادرم همیشه میگه کسی که بچه رو از مادر جداکنه خیر نمیبینه) ولی دیگه دو ماهه خودش دوست نداره بره
به خدا یدونه یک ریالی به ما کمک نکردن، وقتی فهمیدن خانواده من خرج بیمارستانش رو دادن گفتن خواستنت بایدم خرجت کنن
گاهی فکر میکنم واقعاً چرا این قدر بی عاطفه هستند، از اولاد عزیزتر هم هست؟ من بچه ندارم ولی تو خیالم جانم واسش در میره
مادرشوهرم انقدر دل منو سوزانده که نمی دانم چطور میخواد از این دنیا بره، تهمتها و ناسزاهایی به من گفته که سنگ طاقت نمیاره
ولی هرچی از اونها محبت ندیدم از دوستان همسرم و خودم محبت دیدم بهشون میگم داداش، زنگ بزنم هرکدام به دقیقه به فریادمون میرسن، خدا حفظشون کنه
با همه بی احترامی هایی که به من کردند طبق نظر مشاور من باز خانه شون میرفتم سر میزدم چون دوست نداشتم شوهرم ناراحت شه و تو دوراهی انتخاب بمانه (مادرم همیشه میگه کسی که بچه رو از مادر جداکنه خیر نمیبینه) ولی دیگه دو ماهه خودش دوست نداره بره
به خدا یدونه یک ریالی به ما کمک نکردن، وقتی فهمیدن خانواده من خرج بیمارستانش رو دادن گفتن خواستنت بایدم خرجت کنن
گاهی فکر میکنم واقعاً چرا این قدر بی عاطفه هستند، از اولاد عزیزتر هم هست؟ من بچه ندارم ولی تو خیالم جانم واسش در میره
مادرشوهرم انقدر دل منو سوزانده که نمی دانم چطور میخواد از این دنیا بره، تهمتها و ناسزاهایی به من گفته که سنگ طاقت نمیاره
ولی هرچی از اونها محبت ندیدم از دوستان همسرم و خودم محبت دیدم بهشون میگم داداش، زنگ بزنم هرکدام به دقیقه به فریادمون میرسن، خدا حفظشون کنه
هرکه را دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت