2013/10/08, 08:17 AM
2 سال از تشخیص ام اسم گذشته بود و 1 سال هم بود که سینووکس میزدم که با شوهرم آشنا شدم....
همون جلسه ی دوم که هنوز خونواده ها چیزی نمیدونستن و به قول معروف رفتیم ببینیم اصلا گروه خونیمون بهن میخوره یا نه گفتم بسم الله الرحمن الرحیم من اسمم شیرینه و ام اس دارم
براش از بیماریم طی اون چند سال گفتم و اون گفت مراسم خواستگاری کی باشه
جدی میگم......خودمم تعجب کردم
گفتم زود تصمیم نمیگیری گفت فک کن این قضیه برعکسه و من ام اس دارم.....
خلاصه ما مزدوج شدیم
22 آبان میشه اولین سالگردمون
ام اس رو قبول کردیم.....باهامون زندگی میکنه یه گوشه
چیزی که تو این مدت اذییتمون کرد ام اس نبود وضع روحیه ی من بود
بیش از اندازه عصبی و حساس
شوهرم خیلی تلاش کرد و میکنه درس شم
الحمدلله خیلی بهترم.....آرومتر شدم
ولی ام اس نتونست کاری بکنه.......تا الان که نتونسته خدا رو شکر
همون جلسه ی دوم که هنوز خونواده ها چیزی نمیدونستن و به قول معروف رفتیم ببینیم اصلا گروه خونیمون بهن میخوره یا نه گفتم بسم الله الرحمن الرحیم من اسمم شیرینه و ام اس دارم
براش از بیماریم طی اون چند سال گفتم و اون گفت مراسم خواستگاری کی باشه
جدی میگم......خودمم تعجب کردم
گفتم زود تصمیم نمیگیری گفت فک کن این قضیه برعکسه و من ام اس دارم.....
خلاصه ما مزدوج شدیم
22 آبان میشه اولین سالگردمون
ام اس رو قبول کردیم.....باهامون زندگی میکنه یه گوشه
چیزی که تو این مدت اذییتمون کرد ام اس نبود وضع روحیه ی من بود
بیش از اندازه عصبی و حساس
شوهرم خیلی تلاش کرد و میکنه درس شم
الحمدلله خیلی بهترم.....آرومتر شدم
ولی ام اس نتونست کاری بکنه.......تا الان که نتونسته خدا رو شکر
زنـــــــــــــــــــــده ام با نفـــــــــــــــــــس تو...!