2013/10/04, 02:18 PM
من که تا دو سال و اندی نمیدونستم چی به چیه .... چون تو سن حساسی بودم بهم نگفته بودن ...
انقد فضولی کردم که اخرش خودم فهمیدم اما جرئت نداشتم از کسی بپرسم ...
می ترسیدم جدی باشه ....
اما بالاخره تونستم از زیر زبون خواهرم بکشم !!! گفتم بپرسم لااقل تکلیفم معلوم بشه !
اصلنم حس خوبی نبود ... دوس نداشتم !!!
انقد فضولی کردم که اخرش خودم فهمیدم اما جرئت نداشتم از کسی بپرسم ...
می ترسیدم جدی باشه ....
اما بالاخره تونستم از زیر زبون خواهرم بکشم !!! گفتم بپرسم لااقل تکلیفم معلوم بشه !
اصلنم حس خوبی نبود ... دوس نداشتم !!!
بابا لِنگدراز عزیزم:
تمام دلخوشی دنیای من این است که تو ندانی
و من دوستت بدارم.
وقتی میفهمی و میرانیاَم،
چیزی درون دلم فرو میریزد...
چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم:
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بِزن، و بگذار دوستت بدارم!
من همین که هستی را دوســــت میدارم...
حتی سایهات که هیچ وقت به من نمیرسد!
تمام دلخوشی دنیای من این است که تو ندانی
و من دوستت بدارم.
وقتی میفهمی و میرانیاَم،
چیزی درون دلم فرو میریزد...
چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم:
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بِزن، و بگذار دوستت بدارم!
من همین که هستی را دوســــت میدارم...
حتی سایهات که هیچ وقت به من نمیرسد!