2013/07/11, 04:07 AM
(2013/07/11, 12:43 AM)earth نوشته است: سوسن خودش منو تا حدی می شناسه. منم اونو یه کم می شناسم. خیلیها هیجان ما رو برای برنامه اون سال ماه عسل دیدند و حرفهامون رو هم خوندند. منتهی یه چیزی که هست این نیست که قرار باشه خدای نکرده سوسن رو اذیت کنیم. اگه اینجا داریم بی کلک و حقه ( آنچه که یه چیزی و یه چیزی دیگه که بهش همه جا می گن صدا و سیما بلد نیست) داریم دردهامون رو دونه دونه با هم می گیم و به هم تلنگر می زنیم. که دوست خوبم اگه این فرصت بار دیگه در اختیار تو گذاشته شد ازش در مسیر بهتری استفاده کنی و اگه دیدی جبری است که نمی شود، به نظر من بهتره که ازش سرباز بزنی. برای سوسن و آقای مقیمی از ته دل آرزوی بهروزی و پیروزی در تمامی مراحل زندگیشون رو دارم و شک ندارم دلشون می خواسته برای ما بهترین بازخورد رو رقم بزنن حال اگه نشده کسی اونا رو مقصر نمی دونه. و اینکه حالا که شما سد راهیابی به صدا و سیما رو شکستید و براتون شما باز ممکنه بهتر و راحتتر از این فرصتها پیش بیاد پس نقطه نظرهای واقعی ما رو اگه بدونید بهتره وگرنه کاری نداره تا دلت بخواد منم بلدم فقط بیام تعریف کنم. ولی تا بوده و بوده با دیدن کاستی ها و برطرف کردنشون به تکامل رسیده همه چیز.
من انگ به کسی نزدم سعیده ولی از دوستان گله دارم.
مگر خودت مرا جلوی سینما روی ویلچیر ندیدی؟ نپرسیدی چرا؟ و من گفتم به خاطر فیزیوتراپیه و تو قبل از تمام شدن حرفم رفتی سراغ سوزش پاهات که قبلا که باهات تماس میگرفتم تا جویای حالت بشوم گفته بودی و من یادم بود ولی قط دیشب قرص لازم شدی؟
اون شب حالت بد نشد؟ نگفتی فردا زنگ بزنم ببینم سوسن چی شده؟ نگفتی سوسن مرتب توی فیسبوک مینویسه درد دارم و عکس فیزیتراپیهاش را قرار میده چه مرگشه؟
نه نپرسیدی. نه تنها تو که هیچکس دیگهای نپرسید و فقط آرزو عزیزی بود که پیگیر بود و هست.
شماها فقط دوست دارید همه داد بزنن ما خوبیم. دوست هستیم ولی فقط وقتی خودمان مشکل داریم. بقیهش به ما چه؟ ولی دوستی و همدردی این نیست سعیده خانم.
من یکسال هست درد وحشتناکی را تحمل میکنم طوریکه آقای فیزیوتراپم اشکش در میاد. میگه تا حالا کسی را ندیده این همه درد را برای خوب شدن تحمل کنه. حالا همدم خانوم میفرمان فقط ایشون تشخیص میدن کی مصداق آیه ان مع العسری است؟
با وجود این همه درد هنوز میخندم و زندگی میکنم و خلق میکنم. و میبینم از بین تمام شماره های توی فون بوکم فقط آرزو عزیزی هست که همچنان با من در تماس است. غریبههایی که اماس ندارند در کمک کردن به من راغب تر هستند تا همدردهام.
من میدانم برای شماها سخت است حقیقت را بپذیرید اما حقیقت من این است که یکسال است درد میکشم و کسی نمیپرسد چرا و حالش بد نمیشود ولی تا میرووم تلویزیون همه قرص لازم میشوند؟
من موافق رفتن به برنامه نبودم به علیخانی هم گفتم که بچههای اماسی اذیتم میکنند. و میکنید واقعاً. زیر نوشتههای همسوی خودتان هی لایک میزنید و یورش میبرید به من و از خودتان چیزی نمیپرسید.
از کسانی هم که با من همدردی کردند ممنونم.
من حرفم را زدم. شما هم زدید. سال 90 چیزی نگفتم در برابر کسانی که گفتند چرا فلانی با عصا بود و چرا گفت عصایش را دوست دارد. ولی امسال جواب دادم.
من ویلچیرم را دوست ندارم. نخریده بودیم حتی چون باید بلند شوم روی پاهام. ولی کاش فقط میفهمیدید با آدم چه میکنید.
من هم مادر دارم خواهر دارم. میدانم دیشب گریه کردند. فقط شماها والدین نگران دارید؟
افسوس ...
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.