2013/06/27, 10:20 PM
اولاش که مشکل داشتم پزشکی متوجه نشد مشکل من ممکنه به چی ربط داشته باشه. چون اول مشکل بی اختیاری داشتم بعدش شد استخون درد و تن درد و خستگی و بعدشم حسی و خواب رفتگی و اینا. واسه همین به پزشکای عمومی و داخلی متعددی هم مراجعه میکردم. بعدش فرستادنم به مغز و اعصاب.
قبل از اینکه بهم بگن ام اس داری توی اینترنت حالاتم رو سرچ کرده بودم و رسیده بودم به اسم ام س!!!!!!!!!!!!!!!!! وحشت کردم. و همین باعث شد دیرتر برم مغز و اعصاب.
اول بار مغز و اعصاب برام ام آر آیی کامل نوشت. از سر و گردن و توراسیک و کمر بالا و پایین و اینا . با و بدون تزریق. بعد از آماده شدن ام آر آی یادمه کلی استرس داشتم و وقتی دکتر گفت بببببببببله شما مشکوکید به ام اس اما ممکنه چیزی باشه به نام دویک که گفتن شبه ام اسه اون.
آغا منو میگید یهو کپ کردم. بهت زده شدم. آخ آخ چه دلم میخواست همونجا بزنم زیره گریه. گفت زودی آماده شو ازت نوار عصب چشم هم بگیرم. خلاصه یادمه بغض داشت خفه م میکرد. نمی دونم چطور خودمو از مطب دکتر رسوندم خونه اما همینکه در خونه رو باز کردم زدم زیره گریه .... و اینجا بود که روند زندگیم عوض شد و سفت و سخت افتادم دمه دکتر رفتن و مابقی مراحل که فک کنم شونصد دفه توی بحث ها مختلف گفتمشون دیگه
قبل از اینکه بهم بگن ام اس داری توی اینترنت حالاتم رو سرچ کرده بودم و رسیده بودم به اسم ام س!!!!!!!!!!!!!!!!! وحشت کردم. و همین باعث شد دیرتر برم مغز و اعصاب.
اول بار مغز و اعصاب برام ام آر آیی کامل نوشت. از سر و گردن و توراسیک و کمر بالا و پایین و اینا . با و بدون تزریق. بعد از آماده شدن ام آر آی یادمه کلی استرس داشتم و وقتی دکتر گفت بببببببببله شما مشکوکید به ام اس اما ممکنه چیزی باشه به نام دویک که گفتن شبه ام اسه اون.
آغا منو میگید یهو کپ کردم. بهت زده شدم. آخ آخ چه دلم میخواست همونجا بزنم زیره گریه. گفت زودی آماده شو ازت نوار عصب چشم هم بگیرم. خلاصه یادمه بغض داشت خفه م میکرد. نمی دونم چطور خودمو از مطب دکتر رسوندم خونه اما همینکه در خونه رو باز کردم زدم زیره گریه .... و اینجا بود که روند زندگیم عوض شد و سفت و سخت افتادم دمه دکتر رفتن و مابقی مراحل که فک کنم شونصد دفه توی بحث ها مختلف گفتمشون دیگه
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من