2013/06/16, 01:29 PM
منم اخرای خرداد بود دقیقا تو فرجه ها و من که درسام خیلی برام مهم بود زبان خارجیمو هیچی بلد نبودم دونبال بهونه میگشتم
تا بعد از ام ار ای دکترم گفت مشکلمو راستش خیلی خوشحال بودم نمی دونستم که ام اس چیه فقط فکر این بودم که زبانمو حذفش کنم
مامان بابام به دکتر گفتن امتحاناشو نده دکترم با کمال...واسه چی نده هیچ طوریش نیست بره امتحاناشو بده داروهاشم بخوره 10 روز دیگه
بیاد خیلی ناراحت شدم واسه امتحانم که باید میدادم اخه من بابام خیلی رو درسام حساس بودن راستش خودم زدم به مریضی گفتم چشمم
دوبینیش زیاد شده وقتی رفتم دکتر دکتر گفت در عرض دو روز بدتر شدی داری دروغ میگی خلاصه دستم رو شد بد جور ابرومم رفت ولی امتحان ندادم
تا بعد از ام ار ای دکترم گفت مشکلمو راستش خیلی خوشحال بودم نمی دونستم که ام اس چیه فقط فکر این بودم که زبانمو حذفش کنم
مامان بابام به دکتر گفتن امتحاناشو نده دکترم با کمال...واسه چی نده هیچ طوریش نیست بره امتحاناشو بده داروهاشم بخوره 10 روز دیگه
بیاد خیلی ناراحت شدم واسه امتحانم که باید میدادم اخه من بابام خیلی رو درسام حساس بودن راستش خودم زدم به مریضی گفتم چشمم
دوبینیش زیاد شده وقتی رفتم دکتر دکتر گفت در عرض دو روز بدتر شدی داری دروغ میگی خلاصه دستم رو شد بد جور ابرومم رفت ولی امتحان ندادم
اسم زیبای اباالفضل
نمک زندگیمونه
نمک زندگیمونه