2013/06/10, 08:53 PM
یک سال واحد کنترل و مدیریت پروژه بودم توی پالایشگاه اندازه یه عمر استرس داشتم پیمانکارهایی که زیر دستمون بودن وای خدای من کار بلد نبودن
هر روز خدا باید بهشون تذکر میدادم گزارشهاشون رو چک میکردم میرفتم توی سایت آمار کار کرد و نفرات و ماشین آلات و متریال و ................................
بعدش تازه کار اصلیم شروع میشد گزارش کار روزانه و کلی گزارش بعدش باید میبردم تایید میگرفتم بعدش فایلهام رو آبدیت میکردم و بعضی مواقع که همکارم مرخصی بودن با دفاتر فنی جلسه و کلی
هر از گاهی از شرکتمون یه نفر میامد که باید به اون آقا هم گزارش میدادیم هرکی هر جا خرابکاری میکرد میامدن سرغ ما هر روز از دفتر شرکت یه خانمه تماس میگرفت چرا گزارشها ارسال نشده .اکثر مواقع شبکه قطع میشد توی زمستون که یه در میون برق نداشتینم و هوای سرد و ............................ الآنم که بهش فکر میکنم منفجر میشم .مدیر پروژمون که 24 ساعته موبایلش زنگ میخورد
هر روز خدا باید بهشون تذکر میدادم گزارشهاشون رو چک میکردم میرفتم توی سایت آمار کار کرد و نفرات و ماشین آلات و متریال و ................................
بعدش تازه کار اصلیم شروع میشد گزارش کار روزانه و کلی گزارش بعدش باید میبردم تایید میگرفتم بعدش فایلهام رو آبدیت میکردم و بعضی مواقع که همکارم مرخصی بودن با دفاتر فنی جلسه و کلی

